درود دوباره

با درود فراوان خدمت دوستان و همرکابان گرامی

متاسفانه یکسال تمام نه فعالیتی داشتم و نه مطلبی! (البته تو زمینه سایکل توریست)

به هر حال ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است. منم که یک سال بود رودخونه رو گم کرده بودم. 

امسال (البته از آخرای سال 92) دوستان جدیدی در زمینه دوچرخه سواری پیدا کردم که قصد داریم برای امسال برنامه هایی ترتیب بدیم. 

در حال حاضر منتظریم هوای مطبوع بهاری در منطقه آذربایجان به ثبات نسبی برسه تا دچار مشکل نشیم. چون تعدادی از همرکابان تازه کار هستند و نیازمند تمرین. البته مسیر خارج از شهر فعلا مد نظر نداریم. برنامه ها سعی خواهد شد داخل شهر تبریز باشه.

منتظر گزارشات بعدی باشید.

به قول سعدی شیرین سخن:

کم گوی و گزیده گوی چون در *** تا ز اندک تو جهان شود پر


چه بگویم!

با درود فراوان خدمت دوستان و مهمانان گرامی که به وبلاگ خاک گرفته من سر زدن

سال 1391 هم تموم شد! (بعد چهار شنبه سوری دیگه: همه چی تعطیله، من چقدر خوشحالم!)

الان که گردوخاک وبلاگ رو تکوندم و یه نگاهی بهش انداختم دیدم که از خرداد ماه به این طرف هیچ پستی آپ نشده و این مایه شرمساری بیش نیست.

ایام جوانی، وقتی به وبلاگ های خاک گرفته نگاه میکردم، به خودم میگفتم: وبلاگ من اینطوری نمیشه، یعنی اجازه نمیدم که اینطوری بشه ولی الان خودم می بینم که دچار رخوت شدم و این اصلا خوب نیست.

یه گفته قدیمی هست که میگه اگه به یه خونه خالی فقط وارد بشی و یه سلام خشک و خالی به در و دیوار خونه بکنی اون خونه سالیان سال پابرجا میمونه ولی اگه همین کار ساده رو هم انجام ندی اون خونه یواش یواش شروع میکنه به فرو ریختن.

حالا من دقیق آمار ندارم که تو دنیای مجازی هم این مقوله اتفاق میفته یا نه؟

به نظر خودم میفته!

به هر حال، کوتاه سخن، پیش پیشی سال جدید 1392 رو به همه تبریک میگم و

از ته دل میخوام که ...! (تو دلم آرزو کردم)


گشت گرادگرد مهر تابناک، ایران زمین***روز نو آمد و شد شادی برون زندر زمین

ای تو یزدان، ای تو گرداننده مهر و سپهر*** برترینش کن برایم این زمان و این زمین


دوباره دوچرخه سواری

با درود بسیار فراوان خدمت تمامی دوستانی که یادی از من کردن و تمام دوستانی که یادی از من نکردن

اکنون که دارم این سخن رو می نویسم اولین سخن من در سال 1391 هستش.

پرسشی که در اینجا از خودم هم دارم اینه که چرا تاکنون که بشه آخرای سومین ماه سال سخنی نگفتم و ننوشتم؟

پاسخ این که: هیچگونه فعالیت قابل گفتن نداشتم. یعنی مثل بچه ای که تازه دوچرخه سواری یاد گرفته و به حرف بزرگتراش خوب گوش داده، تا سر کوچه رفتم و برگشتم!

تـــــــــــــــا اینکه؛

روز پنجشنبه 1391/03/18 بدجور هوس دوچرخه سواری کردم.

وسایلی هرچند مختصر تهیه کردم.

صبح روز جمعه 1391/03/19 ساعت 7:00 صبح شروع به حرکت به سمت یکی از شهرستان های اطراف تبریز به نام صوفیان کردم.

پس از گذشت ساعت ها! مسیری 50 کیلومتری رفته بودم که تو باند مخالف دو نفر سایکلتوریست دیدم که ...! دارن دست تکون میدن.

چون جاده دو بانده بود و گاردریل، محلی برای دور زدن نداشت، مجبور شدم حدود 500 متر دیگه رکاب بزنم تا به دوربرگردانی دست ساز برسم و با تمام نیرو رکاب بزنم تا به این دو سایکلتوریست برسم.

ولی وقتی که سایه شون رو از دور دیدم و احساس کردم که دارم بهشون میرسم با شگفتی دیدم که یکی از دوچرخه ها کنار جاده پارک شده و دیگری کنار گاردریل وسط جاده و سه نفر سرگرم گفتگو با دوچرخه ای در سمت دیگر گاردریل!

من هم دوچرخه گرانقدر رو کنار جاده پارک کردم و به سمت این سه نفر در وسط جاده رفتم.

سر و روی و دوچرخه ها خبر از این میداد که هر سه خارجی تشریف دارن.

یکی که تابلو چینی بود و از سمت تبریز می آمد و دیگران زن و شوهری سوئیسی بودند که از سمت مرند می آمدند.

کمی احوال پرسی کردم و خوش آمد گفتم و شروع به پرسش که از کجا اومدن و به کجا چنین شتابان؟ (گون از نسیم پرسید )

فرد چینی بنام Fengyan Du از چین اومده بود و میخواست به آفریقای جنوبی بره (شوربختانه نگاره ای ثبت نشد)

زن بنام Fabienne و مرد بنام Ruedi که زن و شوهر بودن و از سوئیس اومده بودن و می خواستن به مغولستان برن.

با فرد چینی خداحافظی کردیم ولی با زن و شوهر همرکاب شدم تا تبریز.

بردمشون به کمپ ایرانگردی و جهانگردی مستقر در  ائل گلی (شاه گلی) و براشون چادر اجاره کردم. البته می خواستن که چادر خودشون رو برپا بکنند ولی اختلاف قیمت ناچیزی بین بودن و نبودن بود که راضی به اجاره چادر شدن. 15 هزار تومن برای شبی، کرایه بها بود. ایشون 2 شب اقامت خواستن و 30 هزار تومن پرداخت کردن که البته نسبت به امکانات موجود در کمپ زیاد گرون نیست.

امکانات کمپ برای ایشون شامل: چادر+ دو عدد تختخواب+ یک میز کوچک و دو عدد صندلی+ حمام و دستشوئی اختصاصی کمپ و مهمتر از همه امنیت عالی.

پس از اینکه چادر اجاره شد و خیالشون ار بابت شب مانی راحت شد، دلشون ضعف رفت واسه نهار گرم. ساعت 16:30 بود!

بردمشون به غذاخوری که دور استخر ائل گلی هستش و سفارش جوجه کباب دادن. من هم پس از اینکه باهاشون واسه روز شنبه 1391/03/20 ساعت 16، قرار گذاشتم که بیام دنبالشون و بریم واسه گردش داخل شهر، برگشتم سمت خونه.

ساعت 16 روز شنبه همراه وحید، سر قرار بودیم ولی خبری از این مهمونا نبود. رفتم از پذیرش کمپ پرس و جو کردم و اونا بهم گفتن که از کمپ خارج نشدن.

ساعت شد 16:10 دقیقه و من که از قسمت پذیرش تازه خارج شده بودم، وحید خبردارم کرد و گفت: کمال ببین اونا هستن که دارن میان؟

من برگشتم و نگاه کردم و دیدم بله خودشونن. رفتم باهاشون چاق سلامتی کردم و واسه دیر کردنشون بهشون گفتم ساعت شما عقبه یا ساعت من جلو، که دیدم نه، ساعت هر دومون هیچ اختلافی نداره و اونا به خاطر دیر کردنشون پوزش خواستن

نوت بوکشون رو به امانت تحویل دفتر پذیرش دادن و به من گفتن که یه رستوران خوب برای نهار میخوان و اینکه نمی خوان زیاد از محوطه ائل گلی دور بشن واسه اینکه وسایلشون تو چادر مونده و ...!

منم گفتم که بیشتر از دو ساعت طول نمیکشه و زود برمیگردیم.

ازم خواستن که یه غذای سنتی ایرانی بهشون معرفی کنم. منم آبگوشت رو بهشون پیشنهاد دادم ولی چون از وقت نهار گذشته بود، پس نتونستن آبگوشت بخورن و در مقابلش چلوکباب خوردن با پیاز و سماق و البته بدون دوغ!

فقط نمیدونم کلمه "چای" رو کجا یاد گرفته بودن که همش چای می خواستن

من بهشون گفتم همراه غذا کدوم نوشیدنی رو می خوان که پاسخ شنیدم: چای و نه Tea

منم گفتم که چای بعد از غذا و بجاش کولا خواستن.

کوتاه سخن اینکه، غذاشون که تموم شد و چایی رو خوردن، به سمت کمپ حرکت کردیم.

دیگه فرصت نشد شهر رو نشونشون بدم و برگشتیم کمپ ائل گلی.

از سوپرمارکت هم بلغور! و خرما و شامپو گرفتن. نکته جالب اینجا بود که بیشتر خوراکی هایی که نشونشون میدادم با توجه به کالری انتخاب میکردن. ولی به نظرتون ما ایرانیها چطوری خوراکی مون رو انتخاب می کنیم؟

بله. برگشتیم کمپ و خداحافظی کردیم و آرزوی سفر خوش براشون کردم و Baybay!



Fabienne، من و Ruedi



من و دوچرخم






تبریک سال نو 1391

گشت گرادگرد مهر تابناک، ایران زمین***روز نو آمد و شد شادی برون زندر زمین

ای تو یزدان، ای تو گرداننده مهر و سپهر*** برترینش کن برایم این زمان و این زمین



نوروز 1391 مبارک

گرمازدگی و راه های درمان آن

گرمازدگی


به هم خوردن تعادل در مکانیسم های تنظیمی گرمای بدن ، گرمازدگی نامیده می شود . تولید گرما در بدن بعلت افزایش شدید حرارت محیط و ناتوانی در دفع حرارت ایجاد شده و به این ترتیب باعث گرمازدگی می شود .

گرمازدگی به دو دسته تقسیم می شود :

الف) کلاسیک یا non exertional

ب) فعالیتی یا exertional

فرم کلاسیک بیشتر در سنین بالا و در بیماران قلبی عروقی ، بیماریهای مزمن ، بیماریهای روانی ، معلولان ، افراد چاق ، افرادی که به هر دلیل دچار کاهش آب بدن شده اند ، افراد الکلی و استفاده کنندگان از بعضی داروها ( آرامبخش و خواب آور ، آنتی کولینرژیک ، آنتی هیستامین و داورهای مدر ) پس از چند روز تماس با هوای گرم که امکان تهویه مناسب محیط هم نباشد اتفاق می افتد.

فرم فعالیتی در سنین پائین تر و به دنبال فعالیتها و ورزشهای سنگین در آب و هوای گرم ( مانند کسانی که مسافت زیادی می دوند ، بازیکنان فوتبال ) و در شرایط کمبود آب بدن ( دهیدراتاسیون ) اتفاق می افتد .

بطور کلی گرمازدگی در بالای ۵۰ سال و بیشتر در فصول گرم و مرطوب اتفاق می افتد که دمای مرکزی بدن به بیش از ۴۰ درجه سانتیگراد می رسد .

علائم :

فرد گرمازده اغلب خسته و گیج می شود و ممکن است دچار برخی علائم از قبیل سردرد ، گرفتگی عضلات ، پوست خشک و داغ ، تهوع یا استفراغ ، سنکوپ ، تشنج ، اختلالات ریتم قلب ، اختلال تکلم ، افت فشار خون ( به دلیل دهیدراسیون و اتساع عروق محیطی ) ، رنگ پریدگی ، نبض ضعیف ، هذیان ، کاهش حجم ادرار و در موارد پیشرفته عدم هوشیاری شود که در صورت عدم رسیدگی به بیمار می تواند کشنده باشد .

عوارض : در صورت عدم تشخیص یا انجام ندادن مراقبت های لازم ، احتمال بروز عوارض و حتی مرگ و میر در این افراد بالاست . وقتی که دمای مرکزی بدن از ۴۱ درجه سانتیگراد بالاتر می رود و در مواردی که گرمازدگی شدید است ، علیرغم انجام اقدامات تشخیصی و درمانی به دلیل شدت صدمات بافتی و عوارضی مانند : نارسایی کلیه ، مشکلات تنفسی ، عوارض مغزی ، عوارض قلبی - عروقی ، شوک و اختلالات انعقادی ، عوارض کبدی و گوارشی و اختلالات الکترولیتی مرگ و میر روی می دهد .

اقدامات اولیه :

·         جهت کمک به فردی که دچار گرمازدگی شده است ،‌ باید وی را به مکانی خنک مثل زیرسایه بان یا اتاق برده ، لباس های وی را از بدن خارج نمود .

·         بیمار باید استراحت کرده ودر صورت لزوم از پنکه برای خنک کردن او استفاده شود . به هنگام ضرورت باید از اکسیژن استفاده شود و سریعاً به پزشک مراجعه شود . تجویز سرم وریدی برای رفع دهیدراتاسیون و اختلالات الکترولیتی به وجود آمده لازم است .

·         در موارد شدید بیمار را باید در بیمارستان بستری کرد .

·         استحمام با آب سرد ممکن است سبب شوک و مرگ بیمارشود ، لذا بهتر است با آبی که ۲ تا ۳ درجه خنک تر از دمای بدن بیمار باشد بیمار را خنک کرد تا وقتی که دمای بدن او به ۳۹ درجه سانتیگراد برسد .

·         برای خنک کردن فرد گرمازده یک ملحقه نازک مرطوب روی بدن وی کشیده و هر چند دقیقه یکبار ملحفه را مرطوب کرده تا بتدریج بدنش خنک شود . باید به بیمار مایعات خنک خورانده شود تا دمای بدن وی به حدود دمای طبیعی برسد . مرطوب کردن محلفه و بدن را باید ادامه داد و پس از انجام کمک های اولیه باید فرد مصدوم را به مرکز فوریت های پزشکی رساند .

راههای پیشگیری از گرمازدگی :

1- از پوشیدن لباسهای ضخیم و غیرقابل نفود در فصول گرما که مانع تبخیر عرق و دفع گرما می شود ، خودداری کرد .

2- هنگام فعالیت شدید بدنی به قدر کافی مایعات نوشید .

3- بطور کلی ، باید از فعالیت شدید در آب و هوای گرم و به ویژه مرطوب اجتناب کرد . اگر هوا گرم و خشک باشد و تهویه کافی هم وجود داشته باشد بهتر از هوای گرم و مرطوب می باشد. در صورت اجبار برای فعالیت بدنی در مناطق گرم و مرطوب ، فعالیت بدنی را به تدریج طی ۳ تا ۴ هفته جهت عادت کردن بدن به گرما ، افزایش دهید .

4- در فعالیت های ورزشی گروهی ، گرمازده شدن یکی از افراد به معنای در خطر بودن دیگران است و باید اقدامات احتیاطی را برای بقیه افراد در نظر داشت .

5- بیماریهای همراه و زمینه ساز گرمازدگی باید درمان شوند تا آستانه تحمل فرد بالا برود .

6- داروهائی که فرد را مستعد گرمازدگی می کند باید با نظر پزشک معالج با داروهای دیگری جایگزین شود یا به طرز مناسب از آنها استفاده شود .

 


منبع: پایگاه اینترنتی امدادگران ایران

زخم ها و راه های درمان

با درود فراوان خدمت دوستان و همراهان گرامی.

از اونجایی که زخمی شدن به انواع مختلف در حین دوچرخه سواری برای دوچرخه سواران میتونه پیش بیاد، به همین جهت تصمیم گرفتم مطلبی با این موضوع و راه های درمانش براتون آپ کنم. امیدوارم که مورد توجه قرار بگیره.


انواع زخم:


زخم ها نیز مانند خونریزی ها به دو دسته تقسیم می شوند :

1- زخم بسته: در اثرجراحات زیر جلدی ایجاد می شود ولی پوست پاره نشده و هیچ خونی مشاهده نمی گردد.

2-زخم باز: به جراحتی در پوست گفته می شود که موجب خونریزی خارجی می گردد.

زخم باز شش نوع دارد:

1- خراشیدگی: ازکشیده شدن پوست بر روی یک سطح خشن ایجاد شده و عموماً منجر به عفونت و خونریزی پوست می گردد. در این نوع زخم به دلیل آسیب دیدن نوک اعصاب، مصدوم درد شدیدی را حس می کند .

2- بریدگی ها: به زخم هایی که دارای لبه ی صاف بوده و در اثر برخورد با اجسام تیز و برنده (چاقو، تیغ یا شیشه ) ایجاد می شود. این نوع زخم شایع ترین نوع زخم باز است. دراین حالت معمولاً علاوه بر پوست، بافت های زیر آن نیز دچار صدمه می شود.

3- پاره شدگی: به زخم هایی که در اثر برخورد اجسام کند ایجاد شده و دارای لبه های کنگره کنگره و پاره شده می باشد که به اصطلاح "پارگی" اطلاق می گردد.

4- سوراخ شدگی: زخم کوچکی است که در اثر فرورفتن اجسام بلند و نوک تیز (خنجر، میخ، درفش و پیچ گوشتی) در پوست ایجاد شده و علیرغم ظاهر خوش خیم و کوچک به دلیل آسیب دیدن بافت های عمقی مثل اعصاب و عروق و خطر بالای عفونت احتیاج به مراقبت خاص و معاینه توسط پزشک دارد.

5- کنده شدگی: دراین حالت معمولاًقسمت آسیب دیده ی پوست وبافت های زیرآن براثر صدمه ی وارده از محل اصلی خود جدا شده ویا توسط قطعه ای از پوست به محل خود متصل می باشد .

6- قطع عضو : گاهی شدت آسیب وارده به بدن تا حدی زیاد است که منجر به قطع عضو می شود. معمولاً پس از قطع شدن یک عضو خونریزی شدیدی از آن محل رخ می دهد که ممکن است باعث از دست رفتن مقدار زیادی خون از بدن و حتی مرگ مصدوم گردد.

در این موارد تلاش برای مهار خونریزی از مهم ترین وظایف امدادگر است.

اقدامات لازم جهت حفظ و نگهداری عضو قطع شده :

1- عضو قطع شده را در بین یک گاز استریل (یا هر پوشش تمیز در دسترس دیگر) بپیچید و آن را با سرم شستشو 0/9 خیس کنید.


2- عضو در داخل گاز را، داخل کیسه ی فریزر قرار داده و سر آن را گره بزنید.

3- کیسه فریزر را در یک کیسه ی بزرگ تر حاوی یخ قرار داده و سر آن را محکم ببندید.

4- عضو قطع شده را همراه مصدوم به بیمارستان انتقال دهید.

باقی ماندن جسم خارجی در بدن:

گاهی یک جسم خارجی مثل گلوله، میله، مفتول، چاقو و ...، در داخل زخم باقی می ماند. در چنین مواقعی به هیچ وجه اقدام به خارج کردن جسم خارجی نمی کنیم و فقط با انجام یک پانسمان مناسب جسم را کاملاً در محل خود ثابت (فیکس) می نماییم.

خون دماغ:

خون دماغ نسبتاً شایع بوده و بر اثر مواردی چون دست کاری بینی، ضربه، افزایش فشارخون و...، ایجاد می گردد. برای کنترل خون دماغ، مصدوم را درحالت نشسته و به صورتی که سر وی کمی به جلو خم شده باشد قرار دهید .

درصورتی که مشکوک به شکستگی بینی نیستید پره های بینی را بین دو انگشت شست و اشاره گرفته و محکم فشار دهید.

این کار را باید به طور مداوم و برای حدود 5 الی 8 دقیقه و حتی گاهی بیشتر نیز ادامه دهید. دراغلب موارد این روش باعث کنترل خونریزی خواهد شد. به بیمار توصیه کنید تا پس ازکنترل خونریزی ازدستکاری بینی یا فین کردن شدید و با فشارخودداری کرده و درصورت لزوم به پزشک مراجعه کند.

نکته !!

الف) از خم کردن سر مصدوم به عقب خودداری کنید، چون این کار باعث میشود تا خون از پشت بینی به سمت حلق مصدوم جریان یافته و سپس وارد راه های هوایی یا معده وی گردد.

ب) درصورت شک به شکستگی بینی، تنها یک گاز استریل بر روی بینی قرار داده و مصدوم را به مراکز درمانی منتقل کنید. دراین حالت از اعمال فشار بر روی پره های بینی خودداری کنید.


منبع: انجمن دوچرخه سواری bike20.ir

ضربان سنج قلب (Heart Rate Monitor)

ضربان سنج قلب (Heart Rate Monitor):

به جز داشتن یک دوچرخه خوب، داشتن یک H.R.M نیز به شما توصیه می شه. چرا؟
برای اینکه با داشتن یک ضربان سنج به قلب فشار نمیاد و عضلات چنگ نمیشه و می تونید وزن خودتون رو هم کاهش بدید (چرا که یک کیلو وزن کمتر یعنی یک کیلو بار کمتر به همراه کشیدن) و در کل در محدوده تعیین شده که در زیر آورده شده کمتر خسته شده و لذت بیشتری می برید.

هر فرد، حداکثر ضربان قلبی داره که در تمرینها نباید میزان ضربان فرد از آن حد بالاتر بره. برای بدست آوردن حداکثر ضربان قلب از فرمول زیر استفاده کنید:

حداکثر ضربان قلب مردان: (4 + 0.11 * وزن شخص ) - نصف سن - 210

حداکثر ضربان قلب زنـان: ( 0.11 * وزن شخص ) - نصف سن - 210

محدوده های ضربانی (Heart Rate Zones):

بدن شما در محدوده های زیر،  ATP (آدنوزین تری فسفات) را با سرعتهای مختلف به عضلات شما می رسونه.

محدوده 50% تا 65%: این محدوده مناسب افراد تازه کار بوده و با قرار داشتن در این محدوده فرد خسته نمی شه و بدن برای تامین انرژی عضلات، چربی می سوزونه و بهترین محدوده برای کاهش وزن می باشد. اگر می بینید که با تمرینات سخت و ضربان بالا، کاهش وزن ندارید، فشار تمرین رو کاهش بدید. مثلا در پیاده روی، قدم زدن تند بهتر از دویدن،باعث کاهش وزن میشه.

محدوده 65% تا 80%: محدوده هوازی است و بدن شما هم چربی و هم کربوهیدرات (قند) می سوزونه و بیشتر زمان دوچرخه سواری در این محدوده قرار داره.

محدوده بالای 80%: محدوده بی هوازی است. به این معنی که ریه شما قادر نیست اکسیژن کافی را به عضلات شما برسونه و بدن شما در فرآیند تولید انرژی، اسید لاکتیک می سازه که احساس سوزش در عضلات رو به فرد میده و بیش از چند دقیقه نمی توان در این وضیعت دوام آورد. چرا که عضلات شما پر از اسید لاکتیک شده و ناگهان عضلات شما می گیره. البته با تمرین میشه میزان تحمل بدن را به این حالت بالا برد و فرد میتونه در مسابقات بهتر دوام بیاره با توجه به اینکه استرس مسابقه یا پائین بودن سر به خودی خود ضربان قلب رو بالا می برند.

ضربان سنجها دارای مدلهای مختلفی هستند. در ظاهر یک ساعت مچی است که برخی از آنها از همان مچ دست ضربان رو می گیرن ولی برای دقیق تر بودن یک فرستنده به نیز به دور سینه بسته میشه که هم دقیق تره و هم میشه ساعت مچی رو به فرمان ببندید تا جلو چشمتون باشه و کنترل بهتری داشته باشید. این ضربان سنجها قابلیت ثبت حداکثر و میانگین ضربان و کالری مصرف شده یک برنامه تمرینی رو دارند و برخی هم ارتفاع سنج یا دور پا را اندازه میگیرن که بسته به امکانات، از 4 کاره تا 16 کاره و بیشتر رو دارا می باشند . این کارائی ها سبب تغییر قیمت میشه . مدلهای مشهور polar یا sigma sport یا cateye هستند. البته مدلهای چینی و تایوانی هم هستند که قیمت پائین تری دارند .

منبع: تاپیک دوچرخه سایت www.tt.tuningtalk.com

سایکل توریسم یا سفر با دوچرخه

"سایکل توریسم یا سفر با دوچرخه" چیست؟

سایکل توریسم یا سفر با دوچرخه عبارت است از دوچرخه سواری برای روزها، هفته ها، ماه ها و حتی سالها که در نهایت شما در سراسر شهرها، استان ها و کشورها نسبت به توان و استقامتتان و بدون استفاده از نیروهای کمکی موتوری سفر میکنید.

به طور نمونه سفر با دوچرخه می تونه یک شب طول بکشه یا در یک سفر چند روزه شما می تونید لوازم، غذا و لباس هاتون رو بوسیله یک اتومبیل حمل کنید تا در نقاط معین شده تو مسیر در اختیار شما قرار بگیره.

شما می تونید به تنهایی یا بطور گروهی لباس های ضروری، تجهیزات، غذا و ابزار رو بر روی دوچرخه خود حمل کنید.


4 نوع اصلی سفر با دوچرخه


راه های بسیاری برای سفر با دوچرخه وجود داره ولی در کل به 4 گروه اصلی تقسیم می شوند:


1- سفر یک روزه طولانی


این نوع سفر در واقع سفر با دوچرخه به حساب نمیاد ولی یک روز کامل دوچرخه سواری کردنه. دو راه میشه برای این نوع سفر به حساب آورد:

خیلی ساده سوار دوچرخه تون بشید و شروع به حرکت کنید به طوریکه 24 ساعت یا کمتر طول بکشه. این شاید کمی بیشتر از زمانی باشه که نزدیک خونه تون دوچرخه سواری می کنید یا می تونید به کمک اتومبیل دوچرخه رو به مسافت دورتری ببرید و از اونجا با دوچرخه برگردید!

راه دیگه  که شما می تونید سفر با دوچرخه به حساب بیارید اینه که سازمانی یا نهادی، گروهی از دوچرخه سواران رو در محل مشخصی جمع بکنه و افراد با دوچرخه شون مسافتی رو در طی روز رکاب بزنند. معمولا مسافت این نوع در محدوده 100 الی 160 کیلومتر و در مدت زمان 24 ساعت میگذره و بعضی مواقع شما با پرداخت هزینه ای می تونید عضو این نوع گروه ها بشید.


2- سفر حمایت شده


این نوع، تورهایی هستند که بار شما (غذا، لباس، تجهیزات شب مانی و ...) به کمک وسیله ای به نقاط مختلفی که در مسیر مشخص کردید حمل بشه و شما فقط دوچرخه خالی رو برونید!

بعضی از این تورهای حمایت شده نیازمند پرداخت هزینه از سوی شما به فرد مورد نظره و اون شخص با اتومبیل شخصی یا اتوبوس یا ... لوازم شما رو به نقاط مشخص شده ببره و شما هم با دوچرخه حرکت کنید و به اون نقاط برسید. گاهی هم یکی دونفر از افراد گروه با وسیله ای لوازم گروه رو می برن و بقیه گروه با دوچرخه به محل مورد نظر حرکت می کنن.

مزیت این نوع سفر اینه که شما مجبور نیستید تمام وسایل و لوازم رو بر روی دوچرخه تون حمل کنید.  به راحتی بر دوچرخه تون سوار میشید و با سبک بالی و آسودگی رکاب می زنید و از مناظر لذت می برید!

 گاهی هم می تونید بپرید داخل وسیله حامل لوازم و لحظه ای دوچرخه سواری رو کنار بذارید!


3- سفر کارت بانکی!


این نوع سفر که گاهی سفر سبک نیز گفته میشه زمانیه که شما سوار دوچرخه تون بشید و هیچ لوازم و وسایلی همراهتون نباشه به جز لباس هاتون و یک کارت بانکی پر از پول! برای خرید وسایل مورد نیاز در مسیر.

به جای حمل چادر و کیسه خواب و ... برای شب مانی به هتل برید! یا به جای پختن غذای خودتون در طول مسیر راحت به رستوران برید، غذا بخرید و نوش جان کنید! البته این نوع سفر بیش از یک هفته طول نمیکشه و هیچ کس بجز خودتون زحمت حمایت از این نوع سفر رو نمیکشه!


4- سفر خودحمایتی


یعنی خودتون همه لوازم و وسایلی رو که برای حفظ بقا لازم دارید بر روی دوچرخه تون حمل کنید از قبیل: غذا، لباس، چادر، اجاق پخت و پز سفری و ...!

در این نوع سفر شما معمولا یا تنها هستید یا به همراه 1 الی 2 نفر از دوستان یا کسانی که علاقه به سفر با دوچرخه دارن. این نوع سفر امروزه از مشهورترین نوع سفر با دوچرخه به حساب میاد و ممکنه شما این اسم ها رو هم بشنوید: "سفر سنتی با دوچرخه" یا "سفر با دوچرخه با بار کامل".

!

با درود فراوان خدمت دوستان گرامی

متاسفانه امسال اصلا نتونستم سفر برم. قصد سفر دوباره به مشهد رو داشتم که قسمت نشد.

ولی اگه خدا بخواد برای تابستان 91 حتما یه برنامه سفر توپ جور می کنم.

از الان باید برم دنبال اسپانسر تا شاید برای سال بعد یه چیزکی دستمون رو گرفت.

چرا دستمون؟

چون قراره با یکی از دوستان این کار انجام بشه.

به هر حال فعلا اینا همش حرفه و موقع عمل باید ببینم چطور میشه.

فرم های ثبت ساعت سفر مشهد

با درود فراوان خدمت دوستان و همراهان عزیز

از فرمهای ثبت ساعتی که تو پلیس راه ها ارائه می کردیم اسکن گرفتم که اینجا قرار میدم تا دوستان بیشتر آشنا بشن.

فرم ثبت ساعت (رو) (برای بزرگنمایی کلیک نمایید)


فرم ثبت ساعت (پشت) (برای بزرگ نمایی کلیک نمایید)

عکسهای سفر به مشهد (سری آخر)

با درود فراوان خدمت تمامی دوستان و عزیزانی که با نظراتشون من رو دلگرم کردند و می کنند.

بسی پوزش می خوام که بسیار دیر به دیر آپ می کنم. به نوعی دچار روزمرگی شدم و خودمم نمی دونم دارم چیکار میکنم. به هر حال در پی اونم تا یه سفر بزرگ دیگه ترتیب بدم. اما این بار شاید به تنهایی سفر کنم. به هر رو این بار خواستم تا سری عکس های سفر مشهدمون رو به اتمام برسونم. باشد که خوشتون بیاد. (چه لفظ قلمی شد خودم حال کردم )


بدون شرح!


بدون شرح!


عکس وحید از خودش و دریا!


صبحانه در مقابل بیمارستان فریدونکنار


صبحانه در مقابل بیمارستان فریدونکنار


شب مانی در پارکی در ساری


بدون شرح!


مسیر گرگان-بجنورد


من و چیما در بازرسی خرابی دوچرخه چیما


Mr. Chema


Mr. Chema


بدون شرح!


بدون شرح!


بدون شرح!


Chema در مرقد مطهر امام رضا (ع)


Chema، من و وحید در آبمیوه فروشی-مشهد


صبح آخرین روز حضور در مشهد


صبح آخرین روز حضور در مشهد


هی یادش به خیر چه روزایی بود

وسایل لازم برای سفر با دوچرخه

با سلام خدمت دوستان خوبم

امیدورام که سیزده تون به خوبی و خوشی به در شده باشه!

بنابه درخواست های مکرر دوستان دوچرخه سوار وسایل و لوازم لازم برای سفر با دوچرخه رو ترجمه کردم که شامل لوازم مربوط به سفر، لوازم شخصی، لوازم کمپینگ و لوازم تعمیر هستش که امیدوارم مورد قبولتون واقع بشه.

با امید به روزی که دوچرخه به عنوان تنها وسیله بدون آلایندگی در ایران فراگیر بشه.

 

وسایل لازم برای سفر با دوچرخه برای یک نفر

1 خورجین دوطرفی پشت

1 خورجین دو طرفی جلو

1 کیف قابل حمل روی فرمان

1 کیف قابل حمل روی ترک بند

1 کرونومتر

1 صندلی فنردار قدیمی دوچرخه های 28!

 

لوازم شخصی

2 شورت دوچرخه سواری برای هر نفر

2 پیراهن دوچرخه سواری از جنس Coolmax برای هر نفر

3 جوراب دوچرخه سواری برای هر نفر

1 جفت کفش دوچرخه سواری

1 کلاه دوچرخه سواری

1 پوشش Gore-tex برای کلاه ایمنی

1 شلوار کشی ساق بلند

1 پیراهن ضد آب

1 بادگیر

1 جفت دستکش دوچرخه سواری

1 عینک دوچرخه سواری

1 شلوار دو کاره

1 تی شرت آستین کوتاه

3 دستمال دستی

زیرپوش

لباس شنا

لوازم نظافت (خمیردندان، مسواک، شامپو، خوشبوکننده، ریش تراش، صابون و ...)

1 حوله سبک متوسط

1 سوشرت

1 کاپشن سبک وزن

ساعت

 

لوازم تعمیر و نگهداری دوچرخه

تیوب یدکی

لوازم پنچرگیری

جعبه لوازم شامل: ( آچار پره، آچار جدا کردن تایر از طوقه، آچار زنجیر، آچار پیچ گوشتی، آچار آلن شماره های: 2-3-4-5، آچار پیچ شماره های: 8-9-10)

آچار پیچ گوشتی چند سر (همه کاره)

تلمبه فشار قوی

یک بطری پلاستیکی کوچک روغن عمومی

1 تایر یدکی نرم تا شده

2 سیم دنده و ترمز یدکی

پره چرخ یدکی

 

دیگر وسایل قابل حمل

2 قمقمه آب

نقشه و کیسه ضد آب آن

دوربین عکاسی و فیلم

دوربین دوچشمی کوچک

جعبه لوازم خیاطی کوچک

دفتر یادداشت و خودکار

کارت شناسایی، پاسپورت( برای سفر خارج از کشور)، دفترچه درمانی، کارت بانکی

کیسه های ضد آب

گوش گیر (برای خواب در اماکن پرسروصدا)

2 قفل و کابل دوچرخه

1 جعبه کمکهای اولیه

کرم ضد آفتاب

حشره کش

رادیو جیبی مینیاتوری

مقداری پودر لباس شویی

کاور ضد آب بزرگ دوچرخه

موبایل و GPS

 

لوازم کمپینگ

چادر

کیسه خواب

تویه کتانی کیسه خواب

زیرانداز گرمکن

بالش سبک وزن

اجاق خوراک پزی به همراه کپسول

لوازم پخت و پز شامل: 2 کتری و یک تابه

کفگیر، ملاقه تاشو

بشقاب، قاشق و چنگال پلاستیکی

مایع ظرف شویی و اسفنج

گالن آب 5 لیتری

چراغ قوه

چاقوی همه کاره (12 کاره)

کبریت و فندک گازی

 

 

 

 

نوروز مبارک!

درود و صد درود خدمت دوستان عزیز و باوفا

امیدوارم نوروز باستانی 1390 بر شما و خانواده محترمتان مبارک باشه


نوروز 1390 مبارک


اصول تمرینات در دوچرخه‌سواری

دوچرخه‌سواری یک ورزش هوازی بسیار عالی است، چون به شما اجازه می‌دهد گروه بزرگی از عضلات بدنتان را به طور مداوم به کار گیرید و ضربان قلبتان را در حد بالایی حفظ کنید. برای رسیدن به اهداف ورزشی‌تان و موثر بودن برنامه تمرین دوچرخه‌سواری، رعایت سه نکته اساسی از سوی انجمن قلب آمریکا توصیه شده است و این نکات علاوه بر دوچرخه‌سواری، در سایر ورزش‌ها نیز قابل تطبیق است:
۱) دفعات ورزش:
سه تا پنج بار در هفته
۲) مدت ورزش:
۲۰ تا ۶۰ دقیقه (دوچرخه‌سواری ممتد)
۳) شدت ورزش:
شدت فعالیت بدنی باید مطابق با ۶۰ تا ۸۵ درصد حداکثر ضربان قلب هر فرد باشد.
از اصول سه‌گانه تمرینات، ردیف‌های اول و دوم به راحتی تحت اراده خودتان قابل انجام است ولی شدت ورزش را هم باید تحت کنترل بگیرید. این کار با وسیله‌ای به نام ضربان سنج امکان‌پذیر می‌شود. ضربان سنج دستگاهی است مثل ساعت‌مچی و یا مشابه آن که به عنوان گیرنده و پردازشگر محسوب می‌شود و سرعت ضربان قلبتان را هر لحظه به شما اطلاع دهد. قلب یک عضله است و در اصل عضله‌ای است که همیشه در حال کار است.
در بسیاری از مردم، قلب سطح کار خود را به دلیل کم‌تحرکی بدون آن که فشار زیادی را متحمل شود پایین نگه می‌دارد، اما خوشبختانه مثل سایر عضلات بدن اگر ورزش مداوم به آن داده شود، توانایی‌های آن بدون آنکه فشار زیادی را متحمل شود، بالا می‌رود چون دامنه ضربان قلب از حداقل آن در هنگام خواب تا حداکثر آن در حین ورزش شدید متغیر می‌باشد بنابراین داشتن اطلاعاتی درباره ضربان قلب برای هر ورزشکار چه دوچرخه سواری و یا ورزش دیگر ضروری است.
هر فردی نسبت به سن خود حداکثر ضربان قلب مشخصی دارد. محاسبه و یافتن حداکثر ضربان قلب هر فرد با انجام آزمایش حقیقی از سوی یک فرد مجرب، استفاده از تردمیل (دستگاه تست ورزش تسمه نقاله‌ای) و با زمان‌گیری انجام می‌پذیرد اما روش ساده‌تری نیز وجود دارد که با استفاده از معادله سن منهای عدد ثابت ۲۲۰ (سن- ۲۲۰) صورت می گیرد. دانستن این پارامتر کمک می‌کند که شما میزان سطح فعالیت مورد نیازتان را پیدا کنید که ما این را به عنوان ضربان قلب هدف می‌نامیم و اینجاست که با توجه به اهداف ورزشی‌تان، سطح مورد نیاز ورزش را انتخاب و در این سطح به ورزش می‌پردازید:
۱) ۵۰ تا ۶۰ درصد حداکثر ضربان قلب:
برای کسانی که فعالیت روزمره مورد نظرشان است.
۲) ۶۰ تا ۷۰ درصد حداکثر ضربان قلب:
ورزش با شدت کم تا متوسط برای افرادی که مایل به کم کردن وزن هستند.
۳) ۷۰ تا ۸۵ درصد حداکثرضربان قلب:
کسانی که می‌خواهند به تناسب اندام دست یابند.
۴) ۸۵ تا ۱۰۰ درصد حداکثر ضربان قلب:
ورزشکارانی که به مسابقات قهرمانی و رقابتی می‌اندیشند.
حال اگر شما در شروع برنامه ورزشی‌تان هستید، باید از مرحله اول شروع کنید.‌


منبع: www.vista.ir

عکسهای سفر به مشهد ۶

با سلام خدمت دوستان عزیز

بی هیچ حرفی بریم سر اصل مطلب:

من در مسیر چالوس- نوشهر


من در مسیر چالوس- نوشهر


وحید در مسیر چالوس- نوشهر


من در مسیر نور


من و تابلو نور!


وحید در مسیر نور


من در مسیر نور


لباس دوچرخه‌سواری

کلاه ایمنی که برای هر سن و هر درجه از مهارت در دوچرخه سواری پیشنهاد می شود و از وارد شدن ضربه به جمجمه ،هنگام زمین خوردن یا تصادفات احتمالی جلوگیری می کند .
دستکش مخصوص دوچرخه سواری برای تنظیم فشار وارد شده به کف دست هنگام گرفتن فرمان و زمین خوردن ،و ایجاد اصطکاک هنگام عرق کردن دستها .
● دستکش مخصوص برای گرم نگهداشتن دست در هوای سرد.
پیشانی بند برای جلوگیری از تماس باد سرد و گرم با پیشانی .
کفش مخصوص که دارای سوراخهای زیاد برای تهویه ،وکف با انعطاف کم و مقاوم است و باعث می شود تمام نیروی وارده در محل برآمدگی پنجه پا به محور رکاب منتقل و از اتلاف انرژی و خستگی پا جلوگیری شود
پل کفش (فیکس) که مانع از لیز خوردن کفش روی پنجه رکاب میشود
پیراهن مخصوص دوچرخه سواری که برای کم کردن مقاومت هوا تنگ و چسبان است و دو یا سه جیب در پشت دارد .
شلوار مخصوص دوچرخه سواری برای جلوگیری از آسیب رسانی سرما و آفتاب سوختگی .
آستین برای جلوگیری از آفتاب سوختگی دستها .
عینک آفتابی (UV 400) که از چشمها در برابر آفتاب محافظت می کند
عینک بی رنگ برای محافظت چشم در هوای ابری بارانی برفی و تاریک .
روکش کفش برای محافظت پا از آب و سرما
پایبند برای روی شلوار که از تماس شلوار با سینی ها و زنجیر جلوگیری می کند
شورت مخصوص دوچرخه سواری که برای مقابله با مقاومت هوا باید تنگ و چسبان باشد.
لوازم دیگری از قبیل جوراب ،کلاه آفتابگیر ،مچ بند ،گرمکن و باد گیر را می توان نام برد.


منبع: www.vista.ir

عکسهای سفر به مشهد ۵

با سلام خدمت دوستان عزیز

بعد از مدتها می خوام بقیه عکس های سفر به مشهد رو آپ بکنم. 

ولی خداییش این روزمرگی بدجور ما رو به خودش گرفتار کرده که حتی از یادآوری خاطرات خوش گذشته مون غافل می شیم چه برسد به اینکه بخوایم خاطرات جدیدی رو رقم بزنیم.

حالا من خودمو می گم و بقیه دوستان هم خودشون در این مورد قضاوت بکنند.

به قول معروف: صلاح مملکت خسروان دانند!!!


من در ورودی رشت


وحید در ورودی رشت



من در مقابل شیطان کوه لاهیجان


وحید در مقابل شیطان کوه لاهیجان


من در مسیر رامسر


سایه هامان! در مسیر رامسر!


من در مسیر رامسر


وحید در مسیر رامسر

محض اطلاع!!!

سلام دوستان عزیز 

خیلی وقته که آپ نکردم و معذرت می خوام. راستش تو این مدت سرم اینقدر شلوغ بوده که اصلا وقت نکردم. 

خلاصه کلام اینکه هر چی باشه منم یه ایرانیم و از عادات بسیار پسندیده و نکوی ایرانیان تنبلی ست.

بخشی از عکسهای سفر به مشهد باقی مونده که در اسرع وقت حتما آپشون می کنم.

تو این مدت هم سفر خاصی پیش نیومده بود تا بنویسم.

فقط تمرینات سختی انجام دادم که بدنم آماده باشه. آدم چی میدونه شاید یه دفعه ای سفری جور شد و مثلا رفتیم جاهای دور دور!!! 

پس . . . !

فعلا بای بای

عکسهای سفر به مشهد ۴

با سلام

بی هیچ مقدمه ای!!!

این دفعه عکسهای سفرنامه شماره ۴ رو براتون آپ کردم امیدوارم خوشتون بیاد.

                                                          

من تو جاده گیسوم

                                          من در حال رکاب زدن تو جاده گیسوم    

وحید تو جاده گیسوم

                                     وحید در حال رکاب زدن تو جاده گیسوم     

من کنار دریای خزر

                                    من با دوچرخه ام کنار دریای خزر - گیسوم

وحید کنار دریای خزر

                             وحید با دوچرخه اش کنار دریای خزر - گیسوم

                         (ولی خداییش عکسی که من گرفتم بهتر نیست)

وحید با لباس داخل آب

                                      وحید با لباس داخل آب - گیسوم

جاده آستارا - انزلی بعد از سه راهی گیسوم

                                  جاده آستارا - انزلی بعد از سه راهی گیسوم

من تو جایی که می بینید!

                                            من تو جایی که می بینید!

وحید همونجایی که منو دیدید!

  وحید همونجایی که منو دیدید!

وحید کنار تابلوی بندر انزلی!؟!

عکسهای سفر به مشهد ۳

با سلام

امروز تصمیم گرفتم که عکسهای سفر به مشهد ۳ رو آپ کنم. چرا ۳؟ خوب خودتون برید بگردید ببینید چرا ۳ گفتم؟؟؟؟؟؟

لطفا در لود شدن عکسها شکیبا باشید

Please be patient pictures loading

گردنه حیران - مسیر اردبیل به آستارا


گردنه حیران - مسیر اردبیل به آستارا

من (کمال جعفری) - ترمینال آستارا

اون (وحید بهروزپور) - ترمینال آستارا

من - کبابی !

وحید - کبابی!

شب ساحل دریا - من در حال پخت غذای اختراعی آقا وحید

من - در کنار یک شالیزار

وحید -  در کنار همون شالیزار

یک کشاورز - صاحب همون شالیزار

سفر به مشهد ۱۲

با سلام و عرض ادب خدمت تمامی دوستان

امروز آخرین روز رکاب زدن به سمت مشهده. البته بعد از اینکه به مشهد رسیدیم، 3 روز در مشهد بودیم. از ساعت 17، 5/25 تا ساعت 12، 5/28 که اونم براتون می نویسم.

و حالا بریم سراغ ادامه سفر:

داریم رکاب می زنیم(1386/5/25):

شب رو تو شهر فاروج گذروندیم. صبح ساعت 6 بیدار شدیم و تا ساعت 7 تمام وسایل رو جمع کردیم و راه افتادیم. هوا خنک و جاده آروم بود.

داشتیم به طرف قوچان می رفتیم که 30 کیلومتر با فاروج فاصله داره. تو راه از کنار مجتمع دوچرخه سازی قوچان (B.I.C.G) که همون تولید کننده دوچرخه های دماوند هستش عبور کردیم.

ساعت 7:50 دقیقه تو پلیس راه قوچان ثبت ساعت کردم.

تا چناران رکاب زدیم. ساعت 11:50 دقیقه تو پلیس راه چناران ثبت ساعت کردم. اینم بگم که اینجا آخرین پلیس راهی بود که ثبت ساعت کردم.

چون صبحانه هم نخورده بودیم، تصمیم گرفتیم که تو چناران یه نهار توپ بخوریم. پس دنبال یه غذاخوری گشتیم و یه آبگوشت کبابی گیرمون اومد. رفتیم داخل و سفارش دادیم. من کباب خوردم و وحید و چیما آبگوشت. جاتون خالی.

اومدیم بیرون و یه کامیون پر از خربزه دیدیم و گفتیم تا دلی از عزا دربیاریم. وحید و چیما زیر سایه درختی نشستن و منم رفتم تا خربزه بگیرم که فروشنده که پشت کامیون بود با دیدن لباسام بهم گفت: دوچرخه سواری؟ کجا میری؟ منم خندیدم و گفتم: یه نفر نیستم و سه نفریم و با دست به چیما و وحید اشاره کردم و ادامه دادم از تبریز اومدیم و داریم میریم مشهد. فروشنده هم با یه ای ول یه خربزه مَشتی پیدا کرد و بهم داد. خلاصه جاتون خالی خربزه رو زدیم تو رگ و شروع کردیم به رکاب زدن.

هوا یا زیاد گرم نبود یا ما زیاد گرم این شده بودیم که برسیم مشهد و گرمای هوا رو حس نمی کردیم.

خلاصه با دیدن تابلوهای کیومتر شماری که فاصله ما تا مشهد رو نشون میداد شوق ما برای رسیدن بیشتر می شد و باعث می شد که تندتر رکاب بزنیم.

به وحید گفته بودم که اگه تابلوی 15 یا 10 کیلومتر تا مشهد رو دیدیم جلوش یه عکس به عنوان سند بگیریم. همچین رکاب می زدیم که فاصله بینمون زیاد شده بود، طوریکه اگه یکیمون می ایستاد ده دقیقه طول می کشید تا نفر پشت سر برسه

همینطور که رکاب می زدم جلوی تابلوی 45 کیلومتر تا مشهد ایستادم و منتظر شدم تا وحید و چیما هم بیان. وقتی رسیدن به وحید گفتم اینجا یه عکس بگیریم، جلوتر اگه باز تابلویی دیدیم بازم عکس میگیریم و جلوی تابلو ایستادیم و چیما ازمون عکس گرفت.

دوباره شروع کردیم به رکاب زدن. تو جاده دیگه تابلویی ندیدیم و خدا رو شکر کردیم که همونجا یه عکس یادگاری گرفتیم و گرنه....!

یواش یواش مناطق صنعتی مشهد شروع شد. چیما که جلوتر از ما رکاب می زد جلوی یه موز فروشی ایستاد و وقتی ما رسیدیم یه کیلو موز گرفتیم و نفری سه تا موز رسید. من و وحید موزا رو خوردیم و پوستاشو پرت کردیم اونطرفتر. ولی چیما پوستاشو نگه داشته بود. بهش گفتم اینا رو می خوای چیکار؟ گفت اینجا سطل آشغال نیست می برم بریزم تو سطل آشغال

وای خدای من! اینا به چه چیزایی فکر میکنن ما به چی!

منم که دیدم کار از کار گذشته شروع کردم به تفسیر! پوست میوه تو طبیعت قابل تجزیه است و ...!

آخر سر به چیما قبولوندم که پوست موزها رو پرت کنه و اونم با چه شوقی اینکار رو انجام داد!!!

بهم گفت: اگه اسپانیا بود و کسی می دید که داری آشغال می ریزی فلان قدر جریمه میشی و ...

گفتم: اینجا ایران است!!!

خلاصه هر چی رکاب می زدیم انگار جاده کش میومد. درست مثل روز اولی که داشتیم از آستارا به سمت بندر انزلی رکاب می زدیم. جلوی یه مسجد برای استراحت و آبخوری ایستادیم.

بیشتر از 10 کیلومتری به مشهد نمونده بود. کم کم مناطق صنعتی تبدیل می شد به مناطق مسکونی.

بالاخره رسیدیم. اولین میدان شهر. ساعت حدود 5 بود. از یه مامور راهنمایی و رانندگی آدرس تربیت بدنی مشهد رو گرفتیم و ایشون هم دقیق راهنمایی کرد. رفتیم و پیدا کردیم. نامه مربوط به مشهد رو برداشتم و رفتم به سمت نگهبانی تربیت بدنی مشهد. نگهبانی رو پیدا نکردم. رفتم تا از نگهبان اداره بغلی بپرسم که بهم گفت نگهبانی همینجاست!

گفتم پس اونور کجاست؟ گفت که اونور ورودی استادیومه و تابلو اداره رو اشتباهی اونجا زدن.

خلاصه نگهبان بهم گفت: شما باید برید خوابگاه ورزشکاران و آدرسش رو بهم داد. خداحافظی کردم و رفتم پیش وحید و چیما و جریان رو گفتم و راه افتادیم. داشتیم دنبال تابلوها می گشتیم که یه پسر دوچرخه سوار کنارمون ظاهر شد و شروع کرد به سوال و جواب. بهش گفتم که می خوایم بریم خوابگاه ورزشکاران به این آدرس.

اونم گفت که از یه راه نزدیکتر ما رو می رسونه. خلاصه تو خیابونای مشهد گشتی هم زدیم و بعد کلی راه! رسیدیم به خوابگاه. از اون پسر خداحافظی کردیم و من و وحید رفتیم داخل.

مسئول خوابگاه اولش بهمون گفت که نمی تونه اتاق بده ولی نمی دونم یهو چی شد، دلش سوخت یا چیز دیگه؟!؟ گفت که بیشتر از سه روز نمی تونه اتاق بده و برای سه روز ده هزار تومن هم پول می گیره. من و وحید خوشحال شدیم و قبول کردیم و کلید اتاق رو گرفتیم. فوری وسایلمون رو بردیم داخل و خواستیم بریم حموم که دیدیم حموم شلوغه. چرا؟

چون یه تیم بیسبال از استان گلستان اومده بودن برای مسابقه و اونا بعد از تمرین اومده بودن تا دوش بگیرن. چاره ای نبود. لباس به دست منتظر شدیم تا یه کابین خالی بشه!

تو سه روزی که تو مشهد بودیم رفتیم حرم امام رضا(ع) و تو شهر گشتیم و به حساب چیما کلی آب میوه خوردیم

یه روز دیدم چیما یه نایلون بزرگ دستشه و بهم گفت که بریم لباس شویی (laundry). لباساشو می خواست بشوره! رفتیم داخل و به صاحب خشک شویی گفتم که لباس برای شستشو داریم که پرسید چیه؟ منم گفتم لباس دوچرخه سواری و لباس زیر و از اینجور چیزا که گفت: به دستور اماکن (به دستور حاکم بزرگ Miti Komon)لباس زیر که اصلا حرفشم نزنید، لباس دوچرخه سواری هم لباس زیر محسوب می شه!

به چیما گفتم و اونم هم گفت که تا ترکیه، همه لباساشونو تو اینجور جاها می شورن. باز بهش گفتم: اینجا ایران است!!!

خلاصه برگشتیم خوابگاه و بهش تاید دادم تا خودش با دستای خودش لباس هاشو بشوره.

یه بار هم برای چیما از کنسولگری ترکمنستان ویزا گرفتم که به خاطر اینکار کلی از من تشکر کرد. جریان اینطوری شد که صبح بهم گفت که می خواد ویزای ترکمنستان بگیره. آدرس کنسولگری رو از نگهبان خوابگاه گرفتم و رفتیم. اونجا خود چیما رفت جلو و از یه پنجره کوچیک کمی با مامور ویزا حرف زد و ناراحت برگشت. پرسیدم چی شد؟ گفت: مامور انگلیسی بلد نیست حالا من چیکار کنم! دوباره باید برگردم تهران و از طریق سفارت ویزا بگیرم و ...

خلاصه خیلی ناراحت شد

رفتم جلو و به مامور گفتم که این دوست من ویزا می خواد. پاسپورتشو گرفت و نگاه کرد و گفت که هزینه اش 47 هزار تومن میشه. دلار و یورو قبول نمی کنیم و برید سر خیابون یه صرافی هست. رفتیم صرافی و چیما بهم یه صد دلاری داد تا تبدیل(exchange) کنم. دوباره برگشتیم کنسولگری و عرض 10 دقیقه ویزای چیما برای ترکمنستان صادر شد و به خاطر همین چیما کلی خوشحال شد

بله روزا تند و تند گذشت و وقت رفتن چیما شد. وسایلشو جمع کرد و من و وحید هم برای همراهی تا ابتدای مسیر سرخس و مرز ترکمنستان رفتیم و راه رو بهش نشون دادیم و بعد کلی روبوسی و بغل کردن همدیگه به راه انداختیمش تا بره

ما هم برگشتیم به سمت خوابگاه. هر دوتامون احساس می کردیم که یه چیزی رو گم کردیم، خوب چیکار میشه کرد! شاید روزی دوباره همدیگه رو دیدیم.

ما هم اول رفتیم راه آهن، برای دوچرخه ها جا بود ولی برای ما نه! بهمون گفتن بعد ساعت 15 برگردید تا وسایلتون رو تحویل بگیریم. رفتیم ترمینال و دو تا بلیط اتوبوس به سمت تبریز برای فردا ساعت 12 ظهر گرفتیم. برگشتیم خوابگاه و دوچرخه ها رو باندپیچی کردیم درست مثل روز اول و وسایلی رو که لازم نداشتیم تو یه کیسه بزرگ جا دادیم و رفتیم انبار راه آهن. بعد کلی تو صف ایستادن دوچرخه های نازنین رو تحویل دادیم. 28 هزار تومن و دو هفته دیگه از انبار راه آهن تبریز تحویل بگیرید. خیالمون که از بابت دوچرخه ها راحت شد برگشتیم و بعد کمی استراحت تصمیم گرفتیم که شب رو حرم باشیم. پس رفتیم حرم. تا ساعت 1 نیمه شب نشسته بودیم ولی بعدش کم کم خوابمون گرفت. تا کمی چشممون گرم میشد خادما بیدارمون می کردن. خلاصه این وضعیت تا وقت اذان صبح ادامه داشت تا اینکه دیدم دیگه نمی تونم تحمل کنم داشتم از بی خوابی بیهوش میشدم. به وحید گفتم من می رم خوابگاه و برگشتم. وحید هم یه کم بعد من برگشت خوابگاه و گفت که نتونسته تحمل بکنه. خلاصه تا ساعت 11 خوابیدیم و کمی که حالمون جا اومد بلند شدیم تا برای رفتن به ترمینال آماده بشیم. کمی نون و پنیر خوردیم و و وسایلمون روجمع کردیم و از اتاق اومدیم بیرون. رفتم تا کارت شناسایی که به نگهبان خوابگاه داده بودیم بگیرم. بعد کلی تشکر و قدردانی کارت + 10هزار تومن پولی که روز اول به نگهبان داده بودم بهم برگردوند. ما هم از اینکار خوشحال شدیم 

رفتیم ترمینال و ساعت 13 اتوبوس حرکت کرد و فرداش ساعت 14،تو تبریز از اتوبوس پیاده شدیم.


خوب دوستان اینم آخرین قسمت سفرنامه مون.

به امید خدا اگه باز سفری انجام بشه بازم براتون می نویسم ولی تازه ی تازه و داغ داغ، نه مثل این سفرنامه ای که خاک گرفته بود. منتظر نظرات و پیشنهادات و انتقادات سازنده تون هستم.


به امید سفری دیگر و سفرنامه ای دیگر

فعلا بای بای


سفر به مشهد ۱۱

با سلامی دوباره خدمت دوستان عزیز

ممنون از نظراتتون

داریم رکاب می زنیم(1386/5/24):

سفرنامه به اونجا رسید که شب رو تو زورخانه شهر زیبای بجنورد خوابیدیم. صبح ساعت 7 بیدار شدم. وحید و چیما هنوز خواب بودن. کمی به سر و صورتم صفا دادم. وحید و چیما هم بیدار شدن و رفتن از گود زورخانه عکس بگیرن. تو همین لحظه شنیدم کسی در زورخانه داره باز می کنه. چون در رو از پشت قفل کرده بودیم واسه همین شروع کردن به در زدن و صدا کردن. وحید و چیما هم به صدای در اومدن تا ببینن چه خبره.

 سر و وضعمون رو مرتب کردیم و دوچرخه ها رو از پشت در کشیدیم کنار و در رو باز کردیم. چند تا جوان بجنوردی از اعضای زورخانه بودن که برای جلسه اومده بودن اونجا. از دیدن ما اول جا خوردن ولی فوری شروع کردن به سوال پیچ کردن و خوش و بش.

وسایلمون رو جمع کردیم و اومدیم بیرون از زورخانه. از یکی از بچه ها آدرس یه دوچرخه سازی رو گرفتیم تا دوچرخه چیما رو تعمیر کنیم. رفتیم و پیداش کردیم. حدود یه ساعتی طول کشید تا دوچرخه چیما تعمیر شد. ساعت شده بود 11 و ما هنوز از شهر خارج نشده بودیم. به پارک بجنورد رسیدیم. از مغازه ای وسایل صبحانه گرفتیم و داخل پارک یه ساعتی برای صرف صبحانه اتراق کردیم.

بعد از اون شروع کردیم به رکاب زدن.

50 کیلومتر بعد رسیدیم به شهر شیروان و رفتم تا پلیس راه شیروان ثبت ساعت بکنم. متاسفانه مامور مربوطه تاریخ و ساعت ثبت رو تو برگه ثبت نکردن. واسه همین دقیق نمی تونم بگم که چه ساعتی شیروان بودیم.

خلاصه تو شهر شیروان 2 تا هندونه گرفتیم و جاتون خالی خوردیم. بعد از اون رکاب زدیم تا 30 کیلومتر بعد به علت پایان روز تو شهر فاروج اتراق بکنیم. ساعت حدود 7 بود. تو چهارراه شهر، وحید رفت از پاسگاه پلیس که وسط میدون بود آدرس محلی رو برای شب مانیمون بپرسه. من و چیما هم کنار پاسگاه ایستاده بودیم که وحید به همراه رئیس پاسگاه بیرون اومدن و بلافاصله رئیس پاسگاه از من پرسید این دوستتون از کجا اومده؟

بدون اینکه منتظر جواب من باشه گفت: بهش بگو بیاد داخل. باید مدارکش رو بررسی کنیم. به چیما جریان رو گفتم و اونم ویزا و مدارکشو برداشت و رفت داخل. من و وحید ناراحت شدیم که تو این همه شهری تو مسیر اومدیم کسی اینجور برخورد نکرده بود و حالا اینجا تو این شهر کوچیک؟؟؟؟؟؟؟؟

خلاصه ما هم رفتیم داخل و تازه فهمیدیم طرف رئیس نیست و نمیدونم چکاره پاسگاه بود، که تلفن رو برداشت و زنگ زد به رئیس پاسگاه و جریان رو گفت. رئیس هم از پشت تلفن گفت که اگه مدارکش کامله مرخصش کن بره!

مدارک رو برگردوند و ما هم اومدیم بیرون و کلی بهش خندیدیم که تو نبود رئیس طرف خواست یه کاری بکنه اونم گند زد. سربازای پاسگاه هم با ما خندیدن و ازشون خداحافظی کردیم و حرکت کردیم.

بدجور گرسنه شده بودیم. واسه همین تصمیم گرفتیم یه شام حسابی بخوریم. برای همین جلوی یه رستوران ایستادیم و بعد اینکه دوچرخه ها رو جابجا کردیم، رفتیم داخل.

جاتون خالی سفارش چلو کوبیده کردیم. ولی باز سر اینکه کی پولش رو بده با چیما بحث کردیم و آخرش چیما گفت اگه اجازه ندیم پولشو اون بده غذا نمی خوره. ما هم ناچاراً قبول کردیم. تو مدتی که برامون شام بیارن چندتا عکس گرفتیم و عوامل رستوران از چیما اسم چند تا فوتبالیست و خواننده اسپانیایی پرسیدن و چیما هم تائیدشون کرد و من و وحید و خود چیما هم کلی خندیدیم این جوونا چیزایی پرسیدن که یقیناً از هر غیر اسپانیایی بپرسی تائید می کنه چه برسه به چیما!

خلاصه شام رو خوردیم و اومدیم بیرون. کمی جلوتر پارکی مشاهده شد. رفتیم داخل پارک و یه جای خالی پیدا کردیم و چادرامون رو برپا کردیم و چیما هم چایی درست کرد و نوش جان کردیم.

بعدش آماده شدیم تا بخوابیم. فردا به امید خدا می رسیم مشهد. پس تصمیم گرفتیم که صبح زود بیدار شیم تا شب رو مشهد باشیم.


آخرین قسمت سفرنامه رو بزودی می نویسم

پس فعلاً بای

سایکل توریست هایی از تاجیکستان

دیروز (1389/5/15) وحید بهم خبر داد که دو دوچرخه سوار از تاجیکستان مهمونشون هستن. رفتم به دیدنشون. یه ساعتی باهاشون بودم. اسم یکی Alisher و دیگری Saeidali. از تاجیکستان این مسیر رو تا تبریز اومده بودن: تاجیکستان-قرقیزستان-قزاقستان-روسیه-بلاروس-اوکراین-روسیه-آذربایجان-ایران. بعد از اون ترکمنستان-تاجیکستان. ازم لاستیک دوچرخه خواستن که براشون از طریق پدر مهندس جواد همون دوستم که برامون از فدراسیون برگه های ثبت ساعت رو گرفته بود پیدا کردم و قرار شد امروز (1389/5/16) بریم بگیریم. شب رو خونه مهندس وحید بودن. صبح من هم بهشون ملحق شدم و بعد از صرف صبحانه تو خونه وحید اینا، رفتیم تا لاستیک رو بگیریم. باهاشون تا سه راهی اهر رفتم و از اونجا خداحافظی کردیم و من برگشتم. کلاه دوچرخه سواریمون رو هم به عنوان تحفه با هم عوض کردیم.

اینم سایتشون که از اول تا آخر سفر توش هست ولی به زبان روسی هست که می تونید با مترجم گوگل ترجمه اش کنید:       www.ts.tj

سفر به مشهد ۱۰

با سلام

دیگه داریم به آخرای سفر نزدیک میشیم. نمی دونم بعد از این چی بنویسم!؟

عکسها رو هم بزودی آپ می کنم

حالا بریم ادامه سفر:

داریم رکاب می زنیم (1386/5/23):

شب رو جلوی یه کبابی تو یکی از روستاهای مونده به پارک ملی گلستان خوابیدیم. صبح ساعت 7 بیدار شدیم. وسایل رو جمع کردیم و دوچرخه ها رو از حیاط پیرمرد مهربون درآوردیم و به راه افتادیم.

بعد از حدود 10 کیلومتر به ورودی پارک ملی رسیدیم. بله جاده اش بسته بود!

ولی منظره چیز دیگه ای بود. یه جاده که از وسط جنگل میگذره. صدای پرنده ها، آب چشمه ها، برگ درختا تو صبح خلوت جاده یه احساس آرامش عجیب به آدم دست میداد.

 برای استراحت ایستادیم که تو همین حین دیدم چیما داره با دوچرخه اش ور میره رفتم جلو و بهم گفت که توپی وسط دوچرخه اش ایراد پیدا کرده و اذیت می کنه و باید تعمیر بشه. منم بهش اطمینان دادم که تو اولین شهری که بهش برسیم مشکلش رو حل می کنیم.

دوباره شروع کردیم به رکاب زدن. دیگه کم کم از درختان جنگل کم میشد و جاده داشت سربالایی میشد. فهمیدیم که داریم از منطقه گلستان و البرز خارج میشیم. هوا هم بدجور گرم بود. خلاصه همین طور رکاب زدیم تا به یه زائر سرای بین راهی رسیدیم و چون به خاطر سربالایی و باد مخالف خسته شده بودیم ایستادیم. همونجا گفتیم که صبحانه مون رو بخوریم که باز چیما جلو افتاد که من باید صبحانه بگیرم. پس برای هر نفر یه بسته آبمیوه تکدانه با کلوچه گرفت. اونا رو خوردیم و راه افتادیم.

جاده همچنان سربالایی بود و انرژی می گرفت. به یه جایی رسیدیم که فکر کردیم سربالاییها تموم شد. ولی اینجا تازه اول کار بود. بعد از اون سربالایی جاده بیشتر و باد مخالف هم بیشتر می شد. خلاصه با هر زحمتی بود خودمون رو رسوندیم به پمپ بنزین رباط قره بیل. کمی آب به سر و صورتمون زدیم و سه تا آب معدنی یخ زده گرفتم. ولی در عرض ۵ دقیقه از شدت گرما صاحب آب جوش شدیم!

دوباره راه افتادیم و طبق نقشه می خواستیم که شب خودمون رو برسونیم به بجنورد. رکاب زدیم و رکاب زدیم تا رسیدیم به سه راهی جاجرم-گرمه که همونجا با دیدن خربزه هوس کردیم که بخوریم. یکی گرفتیم و جاتون خالی نوش جان کردیم. از صاحب غذاخوری که اونجا بود پرسیدیم که تا بجنورد چقدر راه مونده که با جوابش جا خوردیم!

بهمون گفتن که تو مسیرتون سلسله گردنه های آشخانه قرار داره که با دوچرخه واسه خودش یه روز راهه.

تو مسیرمون به شهر آشخانه تو پلیس راه چمن بید ثبت ساعت کردم و وقتی به آشخانه رسیدیم تصمیم گرفتیم که تا بجنورد که بیشتر از 30 کیلومتر نمونده بود با ماشین بریم. پس شروع کردیم به پرس و جو که از کجای شهر می تونیم ماشین پیدا کنیم که هم خودمون و هم دوچرخه هامونو تا بجنورد ببره؟

که بعد حدود نیم ساعت به محلی هدایت شدیم که مثل ترمینال بود و سواری ها به مقصد بجنورد اونجا جمع شده بودن. بعد از کلی سوال و جواب معمول فرصت پیدا کردیم که خواسته مونو ابراز کنیم. یکی از راننده ها گفت که با سواری نمیشه دوچرخه ها رو برد و تو راه جریمه می کنن و باید با وانت بردشون. پس همونجا با یه وانتی صحبت کردیم و قبول کرد 8000 تومن بگیره و دوچرخه ها رو به همراه فقط یک نفر به بجنورد برسونه. ما هم قبول کردیم. دوچرخه ها بعلاوه وحید سوار وانت شدن و حرکت کردن. من و چیما هم سوار تاکسی بین شهری شدیم و بعد حدود نیم ساعت حرکت کردیم. تو راه راننده بهمون گفت که تو مسیر یکی از گردنه های آشخانه، محلی هست که اکثر مواقع دو سه روز بعلت باد شدیدی که تو اون منطقه خاص میاد بسته می شه و اسم اون محل کانال باد نام داره. که از یه دره تشکیل شده و کاملا طبیعی و بدون دخالت انسان بود.

خلاصه بعد حدود بیست دقیقه رسیدیم به بجنورد و دیدیم که وحید با وانتی مشغول پائین آوردن دوچرخه ها هستند. به اونا کمک کردیم و رفتیم تا دنبال جایی برای خواب باشیم.

یه نکته اینکه تو راه که میومدیم، پلیس راه بجنورد رو رد شدیم و واسه همین تو برگه مون مهر پلیس راه بجنورد رو نداریم.

به وحید گفتم اینجا از اون نامه های تربیت بدنی استفاده کنیم شاید جواب داد. آدرس تربیت بدنی شهر بجنورد رو گرفتیم و خیلی راحت پیداش کردیم. در اصلی بسته بود. تو همین لحظه آقایی که از اونجا رد می شد گفت خونه نگهبان پشت اداره است و ما رو تا اونجا راهنمایی کرد. در زدیم ولی جوابی نشنیدیم. فکر کردیم که باید جای دیگه ای رو پیدا کنیم. بهمون گفتن که هر جا باشن تا ده دقیقه دیگه برمی گردن.

کمی اونطرفتر نون شیرمال پخت می کردن. سه تا گرفتیم و باهاش مشغول شدیم و منتظر شدیم تا اینکه یه آقایی در خونه رو باز کرد و رفت داخل فوری رفتیم و صداش کردیم. اومد و بهش نامه رو نشون دادیم و خواستیم که شب بهمون اجازه اقامت بده. به نامه نگاهی کرد و گفت: نامه لازم نیست شما مهمان ما هستید و قدمتون رو چشم

ما هم کلی تشکر کردیم و ما رو برد تو حیاط پشتی اداره و گفت: شب تو یکی از اتاقهای زورخانه بخوابید ولی زورخانه ساعت 11 تعطیل میشه و شما اون موقع برید. ما هم گفتیم چشم.

زیر اندازامون رو تو حیاط پهن کردیم و ولو شدیم کلی هم به روح اموات نگهبان اداره تربیت بدنی شهر بجنورد فاتحه فرستادیم.

این کار عوض اون کار محصول (مسئول) تربیت بدنی بندرانزلی شد و بعد هر فاتحه به اموات نگهبان تربیت بدنی بجنورد یک ماتحه به محصول تربیت بدنی بندرانزلی نثار کردیم چه نثار کردنی

بله ساعت حدود 9 بود و چیما داشت خاطرات روزانه شو می نوشت و برای ما هم فرصتی پیش اومد تا بیشتر ازش بپرسیم.

37 ساله، مجرد، متخصص کامپیوتر تو یه کارخونه محصولات کامپیوتری کار می کرد، اهل ایالت کانتابریا (Cantabria) اسپانیا بود (ایالتی در شمال اسپانیا)، شهر تورلاوگا (Torrelavega)، خیلی شوخ طبع، در مسیر جاده ابریشم داشت رکاب می زد و مقصد آخر پکن (Beijing) چین بود، 8000 کیلومتر تا بجنورد رقمی بود که کیلومترشمارش ثبت کرده بود، می گفت دو تا سه سایز وزن کم کرده، تو ترکیه یه شلوار گرفته بود ولی براش دو سایز بزرگ شده بود. اسپانسرهای حسابی داشت از جمله: دوستش که تولید کننده لباس ورزشی بود بهش سه دست لباس کامل دوچرخه سواری داده بود هم برای سرما هم برای گرما! یا نمایندگی سونی در شهرشون بهش دوربین به همراه 4 عدد مموری کارت داده بود! و از نظر مالی کاملاً کاملاً تامین شده بود. (اینا مواردی هستند که تو ایران عمراً بشه بهشون دسترسی داشت)

خلاصه تو این مدت صدای ضرب زورخانه هم تا ساعت 11 ادامه داشت. زورخانه تعطیل شد و نگهبان اومد دنبالمون و رفتیم داخل. بعد اینکه نگهبان رفت ما هم بعد از کمی جا به جا شدن آماده شدیم تا بخوابیم. بله یه روز سخت رو پشت سر گذاشته بودیم و خواب بدون هیچ معطلی ما رو به دنیای خودش برد.


بقیه ااااااش برای بعد

فعلا با بای

مقررات اختصاصی دوچرخه و موتورسیکلت

ماده ۱۴۵ : رانندگان موتور سیکلت بایستی در مواقع رانندگی فقط روی زین موتور بنشینند و حق ندارند شخص دیگری را بر ترک سوار کنند، مگر این که در ترک یک زین کامل نصب شده یا موتور سیکلت در پهلو دارای ساید کار باشد .
در کلیه مقررات قوانین مانند تابلوها، چراغ ها، اخطار پلیس و حق تقدم ها که رانندگان اتومبیل الزاماً می بایستی رعایت نمایند، رانندگان موتور سیلکت هم موظف به رعایت آنها می باشند .
ماده ۱۴۶ : رانندگی با دوچرخه رکاب دار بدون داشتن زین محکم در محل مخصوص ممنوع است .
ماده ۱۴۷ : دو ترکه سوار کردن اشخاص روی دوچرخه ممنوع است، مگر این که زین اضافی برای این کار داشته باشند .
ماده واحد مصوب ۷۶/۱۱/۲۶ : استفاده از کلاه ایمنی برای رانندگان و سرنشینان هر نوع موتور سیکلت اجباری است .
ماده ۱۴۹ : عبور دوچرخه سوار از پیاده رو بازار و نقاط شلوغ و پر تردد ممنوع است .

ماده ۶۷ : ( دارای اصلاحیه)موتور سیکلت و دوچرخه‌های موتوردار باید دارای حداقل ۱ و حداکثر ۲ چراغ با نورسفید در جلو و یک شیشه نورتاب قرمز رنگ در عقب باشند.

ماده ۶۸ :هر دوچرخه باید دارای تجهیزات زیر باشند:
۱ ـ یک چراغ با نور سفید در جلو که تا مسافت ۱۵۰ متری جلوی آنرا بقدر کافی روشن سازد.
۲ ـ یک چراغ با نور قرمز در عقب که از فاصله ۱۵۰ متری دیده شود.
۳ ـ یک چراغ قرمز شب نما در عقب که نور وسائل نقلیه پشت سر را از فاصله ۲۰ متری منعکس نماید.
۴ ـ یک زنگ یا بوق که صدای آن از فاصله ۳۰ متری شنیده شود. نصب و استعمال زنگهای صوتی یا آژیر یا بوق خطر برای دوچرخه‌ها ممنوع است.
۵ ـ ترمز که بمحض گرفتن آن دوچرخه متوقف گردد.

منبع: vista.ir

سفر به مشهد ۹

با سلام خدمت تمامی دوستانی که با نظراتشون من رو شرمنده می کنن

بی هیچ حرفی بریم سراغ ادامه سفرنامه:

داریم رکاب می زنیم (1386/5/22):

شب قبل رو داخل پارکی در شهر گرگان خوابیدیم. بنابه گفته نگهبان پارک صبح قرار بود مدیریت پارک بیاد و ما باید زود جور و پلاسمون رو جمع می کردیم. شب به علت گرمی هوا چادر نزدیم. پس کارمون راحتتر بود. ساعت هفت بود که با بیدار شدن من چیما هم بلند شد و آقا وحید رو هم بیدار کردیم.

شروع کردیم به سامان دادن به وسایلمون و بستن خورجین ها. یه ساعتی مشغول بودیم. بالاخره کارمون تموم شد. از مدیریت پارک هم خبری نشد!!!

همونجا قبل اینکه حرکت بکنیم با چیما دو سه تا عکس گرفتیم. بعد چیما آبمیوه و شیر شکلاتی رو که شب قبل گرفته بود، تعارف کرد و ما هم دستشو رد نکردیم، گفتیم شاید ناراحت بشه!

خلاصه خوردیم و راه افتادیم. طبق معمول شهر خلوت بود. رکاب زنان از شهر خارج شدیم. داشتیم می رفتیم که دو تا دوچرخه سوار پیداشون شد. صحبت کنان رفتیم تا جنگل قرق.

اونجا کمی ایستادیم و از دوچرخه سوارا خداحافظی کردیم و دوباره راه افتادیم. رسیدیم به علی آباد کتول و اونجا صبحانه رو خوردیم. من و وحید پنیر خوردیم و چیما کلوچه!

خلاصه چون جاده کفی بود بدون هیچ مکثی فقط رکاب می زدیم. رفتیم و رفتیم تا ساعت 13:20 بود که تو پلیس راه آزادشهر ثبت ساعت کردم. چند دقیقه ای تو پلیس راه توقف کردیم و از وضعیت جاده پرسیدیم که بهمون گفتن تا چند روز قبل جاده به علت احتمال سیل بسته بود و اگه اون موقع می رسیدیم باید از سه راه آزادشهر به طرف دامغان می رفتیم که مسیری کویری تشریف دارن. خوشبختانه جاده باز بود و ما می تونستیم از راه جاده های شمال به راهمون ادامه بدیم.

کمی داخل آزادشهر استراحت کردیم و آبی خوردیم و دوباره به راهمون ادامه دادیم. با اینکه داخل شهر آب خنک خورده بودیم (سؤتفاهم نشه) ولی به علت گرمی هوا زودتر از اونکه فکرشو می کردیم تشنه شدیم. کنار یه جالیز دیدیم دارن هندونه می فروشن. چیما هم با دیدن هندونه همش می گفت: واترمِلون(Watermelon) یعنی هندونه. خوب یه دونه گرفتیمو زیر درختای کنار جالیز نشستیمو خوردیم. جاتون خالی بعدش دراز کشیدیم. وای که چه حالی می داد. ولی بیشتر از چند دقیقه نشد که به اصرار چیما بلند شدیم. رکاب زدیم تا ساعت 16:27 پلیس راه مینودشت برای ثبت ساعت ایستادیم.  وحید و چیما رفتن به یه بقالی و منم رفتم تا برگه رو مهر کنم. وقتی برگشتم تو دست وحید سه تا نوشابه خانواده با سه تا بیسکویت بزرگ سالمین دیدم. ازش پرسیدم اینا چیه؟ چه خبره؟ وحیدم گفت که چیما گرفته!

خلاصه تو سایه یه تک درخت کمی اون طرفتر از پلیس راه نشستیم و شروع کردیم به خوردن. من و وحید تا نصفه تونستیم از نوشابه هامون بخوریم و فقط یه بسته بیسکویت رو باز کردیم. ولی چیما هم بیسکویت و هم نوشابه خانواده رو تا ته خورد!!!

بعد اون بلند شدیم و رکاب زدیم. می خواستیم اگه بشه شب رو تو پارک ملی گلستان بخوابیم. از دو نفر هم پرسیدیم که چقدر تا پارک ملی مونده که جواب دادن چند کیلومتری بیشتر نیست. ما هم به این امید هی رکاب زدیم. هی رکاب زدیم. هوا کم کم داشت تاریک می شد.

کنار یه مزرعه بزرگ آفتابگردان هم ایستادیم و چند تا عکس انداختیم. چند تا بچه روستایی اومدن پیش ما و فقط نگاه می کردن.

به راه افتادیم و رفتیم، ولی هوا دیگه طوری تاریک شده بود که نور چراغ ماشینا چشم رو کور می کرد.

 اولین باری بود که شب تو جاده رکاب می زدیم. چراغامون رو روشن کرده بودیم ولی باز محض احتیاط با شانه خاکی حرکت می کردیم. نیم ساعتی رو سنگ و کلوخ خاک رکاب زدیم تا به یه روستا رسیدیم. کنار جاده یه کبابی بود. رفتیم تا بپرسیم که آیا می تونیم بریم پارک ملی یا نه؟

صاحب کبابی یه پیرمرد با مرام بود که گفت: کی به شما گفته که برید پارک ملی؟ اونجا سیل اومده و به هیچ کس اجازه ورود نمی دن! در ضمن تا پارک حدود 20 کیلومتری راه مونده!

خلاصه نشتیم تا فکری بکنیم و چون وقت شام هم بود سفارش کباب دادیم تا بلکه بشه با شکم پر بهتر فکر کرد

شام رو خوردیم و به پیرمرد گفتیم اگه اجازه بده شب جلوی مغازش چادر بزنیم که گفت: اصلا بیاید داخل منزل و اتاق هست و این حرفا، که ما قبول نکردیم بیشتر از این زحمت بدیم. 

چادرامون رو برپا کردیم و داشتیم دوچرخه ها رو می بستیم به درخت که پیرمرد اومد و گفت: خودتون که نمیاید داخل لااقل دوچرخه هاتون رو بیارید بذارید داخل حیاط و ما هم قبول کردیم

رفتیم داخل چادر هامون و چند دقیقه بعد .... (خُر  پُف  خُر  پُف)


با اجازه سروران گرام

بقیه اش برای بعد

ثبت اختراع دوچرخه و نگاهی کوتاه به تاریخچه آن

 ۲۶ ژوئن ۱۸۱۹ (مطابق با ۵ تیر) اختراع دوچرخه به ثبت رسید.

به درستی معلوم نیست که در چه تاریخ و به دست چه فردی، نخستین دوچرخه ساخته شده است. طبق تحقیق برخی از مورخان، نخستین دوچرخه در سال ۱۷۹۰ در فرانسه ساخته شده بود. اسناد دقیق، از ساخت دوچرخه کاملتر و بازرگانی شدن این صنعت (تولید انبوه) در سال ۱۸۱۷ در آلمان و توسط «کارل دریس Karl Drais» حکایت می کند.

دوچرخه های اولیه دارای زنجیر و خودرو نبودند. زنجیر دوچرخه (انتقال نیروی رکاب زن به چرخ) در سال ۱۸۸۵ ساخته شد و حرکت با دوچرخه را آسان و بدون زحمت ساخت.
پیش از عمومی شدن استفاده از اتومبیل، دوچرخه به صورت سه و یا چهار چرخه،
دو نفره و سه نفره هم ساخته می شد که دوچرخه سوار می توانست همسرش را همانند نشستن در اتومبیل (نه روی زین و ترک بند) با خود ببرد و سواری دهد.
طبق برآورد رسمی، درسال ۲۰۰۵، جهان دارای بیش از یک میلیارد دوچرخه بوده است. پیش بینی شده است که با گران شدن بهای بنزین و نیز به خاطر حفظ تندرستی (لزوم ورزش روزانه)، استفاده از دوچرخه باردیگر افزایش یابد.
طبق یک میثاق بین المللی، از سال ۱۹۶۸ دوچرخه در عداد وسائط نقلیه که در ردیف «خودرو» هستند در آمده و راکب دوچرخه عنوان «راننده» یافته و لذا باید همه مقررات راهنمایی و رانندگی را رعایت کند. به علاوه، اتومبیلرانان باید به حق دوچرخه سوار در معابر احترام بگذارند و ضمن حرکت، حق تقدم و فاصله قانونی را با دوچرخه رعایت کنند.

عکس زیر یک دوچرخه چند چرخه دو نفره را در سال ۱۸۸۶ نشان می دهد:


سفر به مشهد ۸

سلام سلام سلام

ممنون از نظرات انرژی دهنده تون.

فقط همین. یعنی جایی برای حرف بیشتر نذاشتید. پس بریم سراغ سفرنامه ی ؟ :

داریم رکاب می زنیم (1386/5/21):

شب که تو شهربازی ساری بودیم. صبح ساعت 7.30 بود که بیدار شدم. وحید بیدار شو! آقا وحید بیدار شو بریم! بله طبق معمول. خلاصه آقا وحیدم بیدار شدند و وسایل رو جمع کردیم و ساعت شد 8.30.

از پارک اومدیم بیرون و تو خیابونای خلوت صبح ساری رکاب می زدیم و برای صبحانه یه ساقه طلایی گرفتیم. خلاصه رکاب زنان از شهر خارج شدیم و ساعت 9.30 بود که پلیس راه ساری ثبت ساعت کردم.

رکاب زدیم تا رسیدیم به نکا. از کمربندی نکا رد شدیم و داخل شهر رو آنچنان که باید ندیدیم. 10 کیلومتر بعد رسیدیم بهشهر. گرسنه شده بودیم. تصمیم گرفتیم صبحانه ای بخوریم. جلوی یه بقالی ایستادیم تا وسایلی چند بخریم. نان و تخم مرغ و آب معدنی و تی تاپ گرفتیم. تی تاپ ها رو همونجا قورت دادیم کمی جلوتر رفتیم تا به یه پارک با درختای بالابلند رسیدیم. همونجا بساطمون رو پهن کردیم و یه ساعتی لم دادیم.

بعد اینکه حالمون جا اومد بساط برچیدیم و به راهمون ادامه دادیم. تا گلوگاه رکاب زدیم. بعد از گلوگاه تو آرامگاه بی بی زینب برای آبخوری توقف کردیم. 15 دقیقه ای ایستادیم. هوا بدجور گرم بود. دوباره به راه افتادیم. چند کیلومتر بعد وقتی که داشتم از وحید سبقت می گرفتم پشت سرم صدای ولو شدن وحید روی زمین رو شنیدم برگشتم و کمک کردم که خودشو جمع و جور بکنه. آرنجش و زانوش زخمی شده بود. خلاصه کمی بتادین رو زخمش مالیدم و دوباره راه افتادیم. کمی جلوتر تو یه مزرعه موتور پمپ کار می کرد و به مزرعه آب می رسوند. رفتیم تا آبی به دست و صورت بزنیم. خانواده ای هم همونجا مشغول هندوانه خوری بودن بعد اینکه رفتند، آقا وحید هوس آب تنی به سرش زد. خلاصه همونجا یه استحمامی کرد و منم کلی بهش خندیدم!

ساعت 15.40 تو پلیس راه نوکنده ثبت ساعت کردم. رکاب زدیم تا رسیدیم به یه روستا کنار جاده، یکی از اهالی روستا بساط آب معدنی و نوشابه و اینجور چیزا کنار جاده راه انداخته بود. یه دوچرخه سوار که ترک بندش خورجین داشت، ایستاده بود و داشت آب معدنی می خرید. تا بخوایم بهش برسیم راه افتاد. به وحید اشاره کردم و گفتم: به نظرت این از کجا اومده؟ اینو گفتم و به وحید اشاره کردم تا بره جلوتر و ازش بپرسه. وحید هم رفت و فوری سرعتشو کم کرد تا من بهش رسیدم. گفتم چه خبر؟ وحید با خنده گفت: طرف ایرانی نیست! انگلیسی حرف می زنه!

اول خیال کردم داره شوخی میکنه. پس خودم رفتم جلو. به کل وجودش نگاه کردم و دیدم آره وحید راست می گه.

با یه انگلیسی دست و پا شکسته شروع کردم به احوال پرسی. طرف هم به گرمی جواب داد. ولی فکر کرد ما هم از اونایی هستیم که یه چند کیلومتری باهاش میریم و ولش می کنیم.

سرعتشو یه کم زیاد کرد. منم پا به پاش رفتم و وحید هم پشت سرمون. اسمشو ازش پرسیدم و اون بهمون گفت که اسمش چیما (Chema) است. با وحید کلی تمرین کردیم تا اسمشو درست تلفظ بکنیم.

از چیما پرسیدم که کجا میره؟ اونم جواب داد که می خواد بره بندر ترکمن. بهش گفتم که ما از تبریز اومدیم و داریم میریم مشهد. اونم گفت که می خواد بره مشهد. از اسپانیا اومده بود

گفتم که شب می خوایم بریم گرگان و دوست داریم که اونم باهامون باشه. ولی قبول نمی کرد و می گفت می خواد بره بندر ترکمن لب دریا!

خلاصه از اون انکار از ما اصرار تا بالاخره راضیش کردم که بیخیال بندر ترکمن بشه و با ما بیاد گرگان.

من تو ذهنم تصمیم داشتم که شب تو جنگلهای کردکوی باشیم ولی چون شرایط تغییر کرد دیگه بیخیالش شدم. همراه دوست جدیدمون رکاب زدیم تا حدود ساعت 7 بود که تو ورودی گرگان جلوی یه سوپر مارکت به درخواست چیما ایستادیم. با وحید رفتن داخل مغازه و وقتی برگشتن دو تا شیرشکلات و سن ایچ گرفته بودن.

خلاصه دوباره مراسم پر فیض جایی برای شب مانی مون شروع شد. یه ساعتی داخل شهر گشتیم تا بلکه پارکی پیدا کنیم. آخر سر به جایی رسیدیم و پارکی یافتیم. رفتیم داخل پارک. خیلی شلوغ بود. مردم باصفای گرگان بهمون خوش آمد می گفتن و حتی خانم میانسالی سر رسید و بهم گفت پسرم از کجا میاید؟ منم ضمن اشاره به وحید جواب دادم: ما دونفر از تبریز اومدیم و این یکی دوستمون از اسپانیا.

خانم تعارف کرد که برامون شام بیاره ولی ما قبول نکردیم چون میلی هم نداشتیم.

بهمون گفتن که اونور پارک خلوتره و می تونید برید اونجا ولی شب رو اجازه نمی دن که تو پارک بخوابید. ما هم به امید خدا رفتیم و بساطمون رو پهن کردیم. تا حالا نه نگهبانی بود و نه چیزی.

کمی با چیما گپ زدیم و بهمون گفت که دلش هندونه می خواد. پس با وحید رفتن تا هندونه بگیرن. 20 دقیقه ای طول کشید. وقتی برگشتن یه هندونه گنده تو دست وحید بود.

وحید گفت: که تو مغازه دستش رو گذاشته بود رو این هندونه و وقتی خواست پولش رو بده پول همراهش نبود و من پولش رو دادم.

چیما خودش می خواست هندونه رو قاچ کنه. ما هم بهش یاد دادیم که شتری قاچ کنه. اونم قاچهای گنده ازش برید و با کلی خنده خوردیم.

هندونه اینقدر گنده بود که نصفش موند و دیگه نتونستیم بخوریم و بقیش موند واسه بعد.

تو همین حین نگهبان پارک اومد که شب نمی تونید اینجا بخوابید و ما هم شروع کردیم به داستان سرایی تا آخر بهمون گفت که خوب پس شب بخوابید و صبح زود بلند شید برید. چون مدیریت پارک میاد و گیر میده. ما هم گفتیم O.K!

داشتیم برای خواب آماده می شدیم که یه ماشین جوا (د یا ن) با صدای بلند توپس توپس رد شد. یه دفعه چیما گفت که این صدای دیسکو از کجا میاد. بریم دیسکو!

ما هم تا بهش بفهمونیم که ما چیزی بنام دیسکو نداریم امواتمون جلومون رژه رفتن.

خلاصه با هزار مصیبت فکر دیسکو رو از سرش انداختیم و خوابیدیم تا فردا صبح به سفرمون با دوست جدیدمون ادامه بدیم.


بقیه ااااش برای بعد

فعلا بابای


دوچرخه‌سواری راهی به سوی لاغری

اگر جزو آن دسته از افرادی هستید که برای ثبت‌نام در کلاس‌های ورزشی تنبلی می‌کنید و ورزش‌کردن طبق برنامه زمان‌بندی شده را نمی‌پسندید، هرچه سریع‌تر یک دوچرخه بخرید!
تحقیقات نشان می‌دهد که دوچرخه‌سواری تاثیر فوق‌العاده‌ای بر کاهش وزن، سوزاندن چربی و کالری دارد و در عین حال به تناسب اندام کمک می‌کند.
حتی اگر امکان دوچرخه‌سواری در فضای آزاد را ندارید می‌توانید یک دستگاه دوچرخه ثابت خریداری کرده و آن را در اتاق خود بگذارید. برای شروع به ۳۰ دقیقه دوچرخه‌سواری اکتفا کنید و تا هفته ششم زمان آن را به ۴۵ دقیقه برسانید.
گفتنی است دوچرخه‌سواری با سرعت متوسط، موجب سوزاندن ۱۹۰ کالری در نیم ساعت می‌شود. برای مثال اگر یک چیزبرگر می‌خورید، باید ۹۰ دقیقه دوچرخه‌سواری کنید تا ۶۰۰ کالری که به بدن رسانده‌اید، بسوزد.
این در حالی است که دوچرخه‌سواری به انعطاف زانو‌ها و لگن کمک می‌کند. یک نکته جالب این است که هنگام دوچرخه‌سواری نوعی هورمون موسوم به « احساس خوب» در مغز ترشح می‌شود.
تحقیقات نشان می‌دهد افرادی که به طور مرتب دوچرخه‌سواری می‌کنند، ۱۰ سال جوان‌تر به نظر می‌رسند.
ریسک دچار شدن به دیابت و حملات قلبی هم با دوچرخه‌سواری کاهش می‌یابد. از سوی دیگر از آنجایی که تحمل وزن بدن در جریان دوچرخه‌سواری بر عهده دوچرخه است به مفاصل فشار کمتری وارد می‌شود.


منبع: www.vista.ir

سفر به مشهد ۷

با سلام

شرمنده از اینکه خیلی وقته آپ نکردم. سرم بدجور شلوغ بود. تا حالا اصلا وقت نکردم با دوچرخه جایی برم. نمی دونم چرا برنامه هام جور درنمی یاد. از اونجایی که تنها موندم و کسی نیست که باهام همراهی بکنه حس و حال سفر با دوچرخه هم پریده. با وحید قصد انجام یه سفر خارجی به مقصد ترکیه، سوریه رو داشتیم که فعلا از نظر مالی اسپانسری نیست که حمایت بکنه. امیدمون به خداست تا ببینیم چی میشه

و حالا ادامه سفر:

داریم رکاب می زنیم(1386/5/20):

روز پنجمه و دیشب تو شهرستان نور بودیم. صبح هوا کمی ابری بود که احتمال بارندگی می دادیم. صبح ساعت 7:30 بود که حرکت کردیم. رکاب می زدیم و از مناظر زیبا لذت می بردیم. حدود 50 کیلومتر رفته بودیم که رسیدیم به فریدونکنار. یه نانوایی نان فانتزی دیدیم. پس تصمیم گرفتیم یه صبحانه توپ بخوریم. چی بخوریم چی نخوریم که تصمیم گرفتیم املت سوسیس بخوریم. پس من رفتم تخم مرغ و سوسیس گرفتم و وحید هم دو تا نون باگت داغ گرفت. دنبال جا بودیم که یه جای خوب مقابل بیمارستان امام خمینی شهرستان فریدونکنار پیدا کردیم. بساط صبحانه را پهن کردیم. با اجاق گاز مسافرتی وحید و تابه اش شروع به آشپزی کردیم. وای که چه صبحانه ای. جاتون خالی دلی از عزا درآوردیم. هوا هم آفتابی شده بود. یه ساعتی همونجا اتراق کردیم. بعد بساط رو جمع کردیم و شروع به رکاب زدن کردیم.ساعت 13 بود که پلیس راه بابلسر ثبت ساعت کردم. بعد از اون حدود 35 کیلومتر تا قائمشهر راه بود. هوا دوباره ابری شده بود. تا قائمشهر رکاب زدیم. همین که وارد شهر شدیم بارون شروع شد. چه بارونی!!!

سریعا داخل یه پمپ بنزین پناه گرفتیم. رگبار که تموم شد شروع به حرکت کردیم ولی چند متری بیشتر نرفته بودیم که مه غلیظی همه جا رو گرفت. دو متر جلوترمون رو نمی تونستیم ببینیم. ناچارا دوباره توقف کردیم. تو این فرصت یه ساقه طلایی و دلستر گرفتیم تا سرمون گرم بشه مه که برطرف شد شروع به رکاب زدن کردیم. هوا همچنان ابری بود و احتمال بارش دوباره می رفت. با آبی که رو سطح خیابونا مونده بود، همه چیزمون بهم ریخت. مثل اینکه فرو رفته باشیم تو گِل!!!

خلاصه تند تند رکاب می زدیم که:

1- زیر بارون نمونیم!

2- از اونجایی که ساعت حدود 5 شده بود و جاده بد جور شلوغ شده بود و تا ساری 20 کیلومتری فاصله داشتیم می خواستیم که زودتر به جایی که براش نامه از تربیت بدنی! داشتیم، برسیم.

بله آخر سر رسیدیم ساری. پس از کلی گشتن و پرس و جو تربیت بدنی ساری رو یافتیم. رفتیم جلوی درش و دیدیم که انگار برنامه ای دارن. بله جشنواره ورزشی بود. با هزار مصیبت رفتیم داخل به سمت خوابگاه های ورزشکاران. نامه مخصوص تربیت بدنی ساری رو پیدا کردم و دادم به وحید. وحید رفت داخل و بعد از حدود نیم ساعت برگشت و گفت: جا نمی دن!

دوباره منم با وحید رفتم داخل و مسئول مربوطه گفت که اولا اتاق خالی نداریم به خاطر جشنواره ورزشی ثانیا شما ورزشکار حساب نمی شید!!!!!!!!!!!!!

ما هم با اجازتون چند تا گل واژه نثار اموات رفتگانشون کردیم و خارج شدیم.

اعصابمون کلی بهم ریخت. برنامه ریزی مون بهم خورد. خوب چیکار می تونستیم بکنیم. مایوسانه به دنبال جایی برای شب مانی، رفتیم و رفتیم تا به پارکی رسیدیم. تصمیم گرفتیم شب رو همونجا بمونیم. پس داخل پارک شدیم و کمی اونورتر از دکه پلیس بساطمون رو پهن کردیم و چادرمون رو برپا کردیم. برای شام میلی نداشتیم. من گفتم برم به سوپرمارکت ببینم چی می تونم پیدا کنم. که همونجا هوس چیپس و ماست کردم. پس گرفتم و آوردم و با استقبال وحید هم مواجه شدم و کمی از اون خوردیم و دراز کشیدیم.

من احساس کردم که انگار سرما خوردم. رفتم داخل چادر و درشم بستم تا بلکه عرق کنم و خوب بشم. فقط نیم ساعتی تونستم گرمای داخل چادر رو تحمل کنم. خلاصه همون نیم ساعت حال منو خوب کرد. ساعت شده بود 10-9 شب و ما هم تصمیم گرفتیم بخوابیم.

صدای بچه ها رو می شنیدم که به پدر و مادراشون می گفتن: اِ مامان یا بابا این چادر رو ببین چقدر کوچولوئه!


فعلا بسه

بقیه اش برای بعد


سفر به مشهد ۶

با سلام خدمت دوستان گلی که لطف دارن و برام نظراشونو می نویسن. واقعا بهم انرژی میده که بنویسم. دوستانی هم گله کردن که چقدر میگی "بقیش برای بعد" خوب چیکار کنم این همه ماجرا رو که نمیشه یه جا نوشت. اگه یه روز قسمت شد و خودتون رفتین سفر و بعدش یه وبلاگ زدین و خواستین خاطرات سفرتون رو بنویسید اونوقت منم میام و هی میگم بگو بگو!!!!! از شوخی گذشته خدا امکانات و وقتشو برسونه با هم بریم دور دنیا ولی این یه خواسته کوچیکیه که یه روز بهش جامه عمل می پوشونم به امید خدا.

حالا بریم سراغ ادامه سفر:

داریم رکاب می زنیم(1386/5/19):

روز چهارمه و ما که دیشب تو رامسر بودیم صبح ساعت 8 به طرف چالوس به راه افتادیم. تو مسیرمون از تنکابن گذشتیم. تله کابین نمک آبرود رو هم از دور تماشا کردیم. همچنان رکاب می زدیم. هوا خوب بود. اینو بگم که هرچه به سمت مازندران که بریم از رطوبت هوا کم میشه و در نتیجه هوا شرجی نمیشه. فاصله رامسر تا چالوس حدود 80 کیلومتره که نیازی به توقف نبود. در مدت این 4 روز هم بدن دیگه به شرایط سخت عادت کرده بود و کمتر خسته می شدیم. تو چالوس حدود ساعت 11 خواستیم آب معدنی بگیریم که تو دست یه نفر آب جو دیدیم و هوس کردیم که بخریم. دو تا آب جو گرفتیم با دو تا شکلات. خوردیم و شروع کردیم به رکاب زدن. فاصله چالوس تا نوشهر چند کیلومتری بیشتر نیست. تو نوشهر دچار یه حادثه شدیم. من که ترک بند جلو داشتم و مقداری از وسایلم رو گذاشته بودم روش تو یه سبقت که وحید ازم گرفت گیر کرد به ترک بند عقبش و من فقط اینو فهمیدم که ولو شدم کف خیابون و یه پیکان بالای سرم ترمز کرد. راننده پیکان فوری پرید پائین تا ببینه طوریم نشده؟ با کمک وحید دوچرخه رو از رو زمین بلند کردیم و رفتیم تو پیاده رو تا حالم جا بیاد. چند دقیقه ای نشستیم و بعد دوباره بلند شدیم. کمی جلوتر دو تا آب معدنی گرفتیم و راه افتادیم. ساعت 12:15 دقیقه تو پلیس راه چالوس- کناره ثبت ساعت کردم. تصمیم گرفتیم که تا نور بریم. حدود 50 کیلومتری از نوشهر فاصله داشت. تخمین زدیم ساعت 18 برسیم نور. پس رکاب زدیم. 3 ساعتی رکاب زده بودیم که تو مسیر تو یه مسجدی، آبی به صورت زدیم و استراحتی کوتاه کردیم. کمی جلوتر از مسجد یک خربزه گرفتیم و جاتون خالی خوردیم. بعدش باز رکاب زدیم. یواش یواش احساس تشنگی بهمون دست داد. چشمتون روز بد نبینه این خربزهه چنان تشنگی بهمون نشون داد که تمام امواتمون جلومون رژه می رفتن. هوای 3 بعد از ظهر هم از یه طرف دیگه نور علا نور شده بود. خلاصه هرجا آبی می دیدیم فوری به طرفش شیرجه میزدیم خلاصه ساعت 18:15 دقیقه تو پلیس راه نور ثبت ساعت کردم. هوس حموم کردیم. پس با پرس و جو یه حمام عمومی پیدا کردیم. رسیدیم به حمام و خواستیم بریم داخل که به یه مشکل برخوردیم. دوچرخه ها! وحید گفت اول تو برو بعد من میرم. خلاصه خستگی این چند روز از تنمون در اومد.

بعد حمام دو تا رانی گرفتم و زدیم تو رگ. وحید هم یه مچ بند گرفت. هوا تاریک شده بود و ما تو خیابونای نور اینور و اونور می رفتیم تا جایی برای خواب پیدا کنیم.

یکی از معضلات اساسی که تو سفرهایی که تا به حال داشتم همین مسئله است.

خلاصه بعد از کلی گشتن و اعصاب خوردکنی تو یه کوچه رو به دریا که پر از جمعیت بود تو پیاده رو یه جایی پیدا کردیم و چادر رو زدیم. بد جور باد بود و داشت نم نم بارون میومد. خلاصه با هزار مکافات شب رو صبح کردیم.

صبح، وحید برای اولین بار زود از خواب بیدار شده بود و رفته بود کنار دریا تا عکس بگیره. برگشت و وسایلمون رو جمع کردیم تا راه بیفتیم.


بقیش برای بعد

فعلا با بای

دوچرخه سواری در ایران

در سال های خیلی دور، ده دوازده دکان بالاتر از شمس العماره، یعنی در مجاورت وزارت دارایی فعلی در تهران، یک مستراح عمومی بود که جنب آن اولین دکان دوچرخه سازی و دوچرخه فروشی ایران تأسیس شد. صاحب این دکان شخصی بود به نام «حسین آقا شیخ» که نخستین بار در کشور ما به کرایه دادن دوچرخه و تعمیر کردن دوچرخه‌های معیوب پرداخت و در واقع شغل و ورزشی جدید را بنیان نهاد. دوچرخه‌سواری از مشاغلی بود که تا آن زمان در تهران و ایران بی سابقه بود و مردم به آنهایی که سوار بر این وسیله دوچرخ می شدند، «بچه شیطان» و «بچه جن» می گفتند. چرا که معتقد بودند که آنها از طرف شیاطین و جن و پری کمک می شوند که اگر جز این باشد، کسی نمی تواند روی دو چرخ حرکت کند! دلیل هم می آوردند و می گفتند وسیله‌ای که اگر کسی آن را نگه ندارد، خودش نمی تواند خودش را نگه دارد، چگونه می تواند یکی را هم بر بالای خود بنشاند و راه ببرد؟ مخصوصاً که از هر دونده ای جلو بزند و از هر طرف هم پیچ و خم بخورد. پس این نیست مگر اینکه خود روروئک را جن و شیطان ساخته باشند و راننده‌اش هم بچه جن و بچه شیطان باشد.
اما، اولین باریکه این وسیله به تهران آمد و مردم آن را دیدند، زمانی بود که دو پسر بچه انگلیسی در میدان مشق با شلوارهای کوتاه سوار آنها شدند. وقتی پسر بچه‌های مو بور و چشم زاغ و شلوار کوتاه پوش روی این وسیله نقلیه نوظهور می نشستند و به هر سو می تاختند، پیرهای ساده دل و سالمندان آن روزگار به تماشای آنها می رفتند، «بسم‌الله» گویان و «لاحول» گویان با شگفتی هر چه تمامتر زیر لب دعا می خواندند و آمدن آنها را یکی از دلایل وقوع آخر زمان می پنداشتند.
در چنین اوضاع و احوالی بود که «حسین آقا شیخ» جسارت ورزید و با شهامت فراوان چند دستگاه دوچرخه خرید و دکان دوچرخه‌سازی باز کرد. استقبال جوانان و نوجوانان از این دوچرخه‌ها چنان زیاد بود و به قدری کار و بار «حسین آقا» گرفت که یک نفر ارمنی به نام «دادیک» در میدانگاهی اول سفارت انگلیس در خیابان منوچهری، اقدام به تأسیس دومین دوچرخه‌سازی تهران کرد و مشتریان شمال تهران و فرزندان ارمنی ها را در اختیار خود گرفت. در هر حال، با گذشت زمان انواع دوچرخه های معمولی و کورسی و سه چرخه در تهران عمومیت یافت و از تهران به شهرستانها راه گشود و حتی به عنوان یک وسیله نقلیه ساده و ارزان سر از روستاها درآورد.
فدراسیون دوچرخه سواری ایران در سال ۱۹۴۶ تشکیل شد و احمد ایزدپناه نخستین رئیس آن بود. یک سال بعد این فدراسیون به فدراسیون جهانی دوچرخه سواری ملحق شد. در سال ۱۹۵۱ در بازیهای آسیایی دهلی نو، جاسم جاسم زاده از ایران حضور یافت تا نخستین دوچرخه سوار ایرانی باشد که در رقابتی بین المللی شرکت می کند. هفت سال بعد در بازیهای آسیایی ۱۹۵۸، جعفر گل طلب به دو مدال نقره دست یافت تا ورزش دوچرخه سواری بیش از پیش جدی گرفته شود. حسین اسماعیلی، خسرو حق گشا، حسین بهارلو، حسن فرد، اصغر درودی، منوچهر دانشمند، غلامحسین کوهی، بهروز راهبر، علی زنگی آبادی از جمله قهرمانان بزرگ دوچرخه سواری ایران بودند که افتخارات فراوانی کسب نمودند. نخستین بار در المپیک ۱۹۷۲ مونیخ دوچرخه سواری ایران این بازیها را تجربه نمود.


منبع: www.vista.ir

اصول تغذیه در دوچرخه سواری

حرکت نیاز به سوخت دارد. برای تحرک شدیدی مثل دوچرخه سواری بهترین سوخت، کربوهیدرات ها هستند البته سرعت سوخت و ساز آنها به سرعت مواد غذایی دیگر نیست.
تعیین سرعت سوخت و ساز مواد غذایی قنددار (ساده یا مرکب) با شاخص گلوکز سنجیده

می شود، یعنی گلوکز به عنوان ماده مرجع با شاخص ۱۰۰ انتخاب شده است.

این ماده وقتی خورده می شود، پس از ۲۰ دقیقه انرژی خود را آزاد می کند و وارد چرخه سوخت و ساز می شود، در حالی که مواد غذایی با شاخص کمتر از ،۳۵ انرژی ذخیره ای را برای بدن فراهم می کند. ذخیره انرژی در بدن به صورت گلیکوژن، چربی و در نهایت پروتئین است. در فعالیت های بدنی ابتدا گلیکوژن ذخیره شده در کبد و عضلات مصرف می شود که در ورزشی مثل دوچرخه سواری برای مدت دو ساعت ابتدایی دوام خواهد آورد و از آن به بعد، انرژی باید از طریق خوراکی تأمین شود، یعنی اگر بیش از یک ساعت دوچرخه سواری می کنید، لازم است برای تأمین انرژی ساعت های بعدی تان، به ازای هر کیلوگرم وزن بدنتان، دو گرم کربوهیدرات با شاخص پایین مصرف کنید.
اگر نزدیک به زمان تمرین غذا می خورید، این مقدار را نصف کنید تا قند خونتان در حین فعالیت متعادل باقی بماند اما اگر فرصت زیادی تا شروع تمرینتان دارید، از مصرف غذاهای حاوی گلوکز و قندهای با شاخص بالا پرهیز کنید، زیرا باعث بروز واکنش انسولین شده و ذخایر قابل دسترس بدنتان را تحلیل می برند، بنابراین در همان اوایل رکاب زدن دچار تخلیه انرژی خواهید شد. در مقابل، مصرف مواد غذایی با شاخص قندی بالا در حین دوچرخه سواری، باعث تأمین انرژی تان خواهد شد.


منبع:www.vista.ir

سفر به مشهد ۵

با سلام خدمت دوستان عزیز

شرمنده از اینکه دیر به دیر آپ می کنم. راستیتش چند روز پیش این سفر رو نوشته بودم، ولی از بدشانسی نمی دونم چی شد که تمام نوشته هام پرید!

به این دلیل اعصابم بدجور به هم ریخت  و اصلا حال و حوصله آپ کردن رو نداشتم.

ولی امروز می خوام ادامه این سفر رو دوباره بنویسم:

و حالا ادامه سفر:

داریم رکاب می زنیم(1386/5/18):

همونطور که گفتم شب دوم رو تو میدان قو انزلی صبح کردیم. صبح ساعت 6:30 وسایل رو جمع کردیم و ساعت 7 رکاب زنان بندر انزلی رو به مقصد رشت ترک کردیم. ساعت 9 صبح توی

پلیس راه انزلی - رشت ثبت ساعت کردم. اینجا این مطلب رو یادآوری بکنم که توی هر پلیس راهی که تا مشهد اقدام به ثبت ساعت می کردم با احترام و البته تعجب عوامل پلیس راه مواجه می شدم.

همینجا لازم می دونم که به تمامی عوامل پلیس راه یک خسته نباشید حسابی بگم. مخصوصا برادرای سربازم که دور از شهر و منطقه خودشون خدمت می کنن.

ساعت 9:30 بود که وارد شهر رشت شدیم. چون صبحانه نخورده بودیم و همچنین میل زیادی هم نداشتیم یه دونه ساقه طلایی گرفتیم و نوش جان کردیم.

داخل رشت از یه نفر مسیر لاهیجان رو پرسیدیم، وقتی مسیر رو رفتیم فهمیدیم که داریم

برمی گردیم انزلی در نتیجه از یکی دیگه آدرس لاهیجان رو پرسیدیم که اونم ما رو به طرف منجیل هدایت کرد خلاصه با هزار زحمت، اورکا اورکا یافتم یافتم! مسیر لاهیجان از این طرفه!

بله ساعت شده 10 و ما تازه از رشت خارج می شدیم. هوا کم کم داشت گرم میشد و با گرم شدنش شرجی تر میشد. بد وضعیتی بود. گرمی هوا از یه طرف و تشنگی هم از طرف دیگه کفر آدم رو بالا میاورد ولی چاره ای نبود باید می رفتیم. توی مسیر هرجا که آبی پیدا می کردیم نوش جان می کردیم. (در مورد مقابله با تشنگی مخصوصا در ورزشهای هوازی کلیک کنید)

از بس آب خورده بودیم شکممون شده بود بشکه پر از آب که با هر رکاب تلق تلق صدا می کرد. بله گرمی و خستگی و تشنگی دست در دست هم داده بودند به مهر تا کنند کار ما را یکسره!

خلاصه، ساعت 11 رسیدیم به پلیس راه رشت - لاهیجان؛ یکم که داخل شهر رفتیم به یه

پمپ بنزین رسیدیم. آب! بله رفتیم داخل تا آبی بخوریم که مسئول جایگاه دعوتمون کرد داخل. رفتیم داخل و از آبسردکنش حسابی آب خوردیم و زیر کولر خنکش تنی چند آساییدیم!

کمی گپ زدیم و بهمون پیشنهاد دادن که یه سر به استخر شیشه ای لاهیجان بزنیم و خستگی در کنیم. از پمپ بنزین خارج شدیم و رکاب زنان به طرف استخر و شیطان کوه رفتیم. توی مسیر با هم مشورت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که از خیر استخر بگذریم، تا شب به رامسر برسیم.

جلوی شیطان کوه چندتا عکس گرفتیم، که تو همین حین احساس گرسنگی کردیم. بازم با مشورت تصمیم گرفتیم به رستوران اکبر جوجه بریم تا عوض 3-2 روز بی غذایی حسابی رو دربیاریم. رفتیم و جاتون خالی جوجه کباب زدیم تو رگ!

البته اینو بگم که اصولا غذاهای با گوشت سفید مثل مرغ و ماهی نسبت به غذاهای با گوشت قرمز مثل کباب و ...؛ سالمتر و سبکتر هستند و به خصوص در سفر با دوچرخه بهتره از این نوع غذاها استفاده بشه. (برای اطلاعات بیشتر اینجا کلیک کنید)

ساعت 1 - 12 بعدازظهر بود که از لاهیجان به سمت رامسر خارج شدیم. در مسیر از شهرهای لنگرود، رودسر، کلاچای، عبور کردیم. البته توقفهای کوتاه مدتی هم داشتیم.

خلاصه ساعت 18:30 بود که توی پلیس راه رشت - چابکسر ثبت ساعت کردیم و حدود ساعت 19:30 بود که رسیدیم به رامسر!

هوا کم کم داشت تاریک می شد و یکم هم ابری بود که این مسئله بیشتر هوا رو تاریک می کرد. دنبال یه جایی برای اتراق بودیم. همینطور به سمت خروجی شهر داشتیم می رفتیم. به یه بقالی رسیدیم. هوس بستنی کردیم و مقداری هم وسایل برای شام گرفتیم. از بقالی آدرس جایی برای شبمانی پرسیدیم که بهمون یه آدرسی داد که وقتی به اونجا رسیدیم با یه خیابون پر درخت و

صد البته خیلی شلوغ مواجه شدیم. البته چون هوا تاریک شده بود زیاد نمی شد تشخیص داد که چی به چیه، ولی عجیب شلوغ بود

به خاطر شلوغی و به خاطر امنیت بیشتر دنبال پاسگاه پلیس بودیم که شب نزدیکیای اون چادر بزنیم که آخر سر پیدا کردیم یه جایی به ابعاد 2 در 2 خالی پیدا کردیم و بساطمون رو پهن کردیم. واسه شام کنسرو لوبیا خوردیم و تا ساعت 2 - 1 بعد از نیمه شب به صدای موزیک و مردم و همهمه و ماشینا و . . . گوش دادیم تا نفهمیدم کی صبح شد!

صبح ساعت 7 بیدار شدم. ساعت 8 به راه افتادیم. تازه صبح فهمیدیم که اونجا یه بلوار بود که روبروی هتل رامسر بود. جای زیبایی بود.

مسیرمون به طرف چالوس بود.


دیگه خسته شدم

بقیه اش برای بعد

فعلا بای بای


تشنگی

- تشنگی نشانهٔ چیست؟
تشنگی علامت خطری برای کم شدن مایعات بدن است. این کاهش مایعات می‌تواند ناشی از عرق کردن زیاد، استفراغ، اسهال، تب، گرگرفتگی، آفتاب سوختگی یا رژیم غذائی باشد.حتی چند ساعت نشستن در کابین خشک هواپیما نیم‌لیتر یا بیشتر آب بدن را از طریق تبخیر و تنفس کم می‌کند. داروهای مدر و استروئید هم می‌توانند بدن را کم آب کنند.
با کم شدن مایعات، بدن آب بزاق را می‌گیرد و احساس خشکی دهان به‌وجود می‌آورد. اگر در این مرحله کمبود آب را جیران نکنید، احساس خستگی، ضعف، و سردرد شروع می‌شود. با شدیدتر شدن کم‌آبی بدن سرگیجه و علائم دیگر هم پدیدار می‌شوند.
خشکی دهان به معنی نیاز به آشامیدن است. اما زنگ خطر تشنگی همیشه به صدا در نمی‌آید. اگر در حال کوه‌پیمائی در یک روز آفتابی باشید، ممکن است پیش از آنکه احساس تشنگی کنید مقدار زیادی آب بدنتان از دست رفته باشد.
نوع دیگری تشنگی به‌‌صورت تشنگی مداوم بدون توجه به مقدار آشامیدن همراه با اشتهای زیاد و دفع فراوان ادرار ممکن است نشانهٔ بیماری قند بزرگسالان باشد.
این بیماری قند شایع‌ترین نوع آن است و بعد از ۴۰ سالگی شروع می‌شود. مقدار بسیار زیادی قند در بدن جمع شده است و بدن با کشیدن مایعات درون سلول‌ها سعی در رقیق کردن خون دارد.

- درمان تشنگی
پیش از تشنگی آب بنوشید. همیشه به احساس تشنگی متکی نباشید، مخصوصاً در سنین بالا، چون بالا رفتن سن احساس تشنگی را ضعیف می‌کند. خوردن نیم فنجان آب در هر ساعت کم‌آبی خفیف بدن را کنترل می‌کند. اگر زیاد عرق می‌کنید یا هوا گرم یا خشک است، به آب بیشتری نیاز دارید. بسیاری از پزشکان نوشیدن هشت لیوان آب را در روز توصیه می‌کنند.
ادرار را بی‌درنگ کنید. برای جلوگیری از بی‌آب شدن باید آنقدر آب بخورید تا ادرار به جای زرد بی‌رنگ شود. بی‌رنگ شدن ادرار نشان می‌دهد که آب کافی به بدنتان رسیده است.
همیشه آب بخورید. برای اینکه خوردن آب را فراموش نکنید، از چشمانتان کمک بگیرید. مثلاً یک بطری پرآب را در وسط یخچال بگذارید. روی میز کار و داخل اتومبیلتان هم آب ببرید.
با ورزش آب بخورید. در هنگام ورزش بدن ممکن است قبل از احساس تشنگی تا ۲ لیتر آب از دست داده باشد. برای جبران آن، هر ۱۵ دقیق نیم فنجان آب بنوشید و اگر احساس ضعف و خستگی می‌کنید، ورزش را متوقف کرده و لیوانی آب بنوشید.
آب معدنی بنوشید. وقتی به‌مدت بیش از دو ساعت ورزش شدید می‌کنید، علاوه بر آب مقدار زیاد کانی‌های بدن هم از دست می‌رود. این کانی‌ها، یاالکترولیت‌ها، انتقال پیام‌های عصبی را به ماهیچه‌ها تسهیل می‌کنند. در این حالت خوردن آب تنها کافی نیست و بهتر است آب معدنی خورده شود. آب معدنی حاوی نمک‌هائی برای نگاه‌داشتن آب دیدن الکترولیت‌هائی مثل پتاسیم، و نیز گلوکوز است که انرژی‌زاست. (اگر دچار بیماری قند هستید، فشار خون بالا دارید، یا داروی مدر می‌خورید، در مورد نوشیدن آب معدنی از پزشک سئوال کنید)
داروهایتان را کنترل کنید. اگر دچار تشنگی می‌شوید، داروهایتان را به پزشک نشان دهید. شاید علت تشنگی خوردن داروهای مدر یا استروئید باشد که با کم کردن مقدار مصرف آن تشنگی برطرف می‌شود.
آزمایش خون کنید. بیماری قند چیزی نیست که خودتان تشخیص دهید. اگر مقدار قند خونتان بالاست، باید با کمک پزشک آن را کنترل کنید. برای این کار برنامه‌ای شامل رژیم غذائی و ورزش لازم است.


منبع: www.vista.ir

چنگ شدن ماهیچه

- چنگ‌شدن ماهیچه نشانهٔ چیست؟
چنگ‌شدن ماهیچه یک درد همگانی است، هیچ تفاوتی بین یک ورزشکار حرفه‌ای و یک فرد کم تحرک نمی‌شناسد. ممکن است مسافت زیادی را دوچرخه‌سواری کنید، گاه‌ در استخر شنا کنید، و بدون هیچ ناراحتی به رختخواب بروید. و ناگهان، ماهیچه از کار باز ایستاده و درد عارض می‌شود.
چنگ‌شدن ممکن است ناشی از هر چیزی باشد که بر توانائی ماهیچه برای انقباض و استراحت تأثیر بگذارد. مثلاً در گرفتگی پا برای جلو رفتن در هنگام شنا یا صاف کردن پائین ملافه در رختخواب خم می‌شود، وترهای ماهیچه‌ها بیش از حد کشیده شده و اعصاب پا و ساق آن به‌شدت تحریک می‌شوند. این تحریک باعث قاطی شدن پیام‌های عصبی شده و نتیجهٔ آن چنگ‌شدن دردناک ماهیچه‌ است. ماهیچه ممکن است فقط پیام انقباض دریافت کند، نه استراحت.
تعریق زیاد هم می‌تواند باعث چنگ‌شدن ماهیچه شود. عرق کردن شدید کانی‌ های مهم بدن (پتاسیم، سدیم، منیزیم و کلسیم) را از بدن تخلیه می‌کند. این کانی‌ها، که الکترولیت‌ نام دارند، مسئول تغییرات الکتریکی اعصاب کنترل‌ کنندهٔ تکانه‌های انقباض و استراحت هستند. کمبود مایعاتی که تعادل دقیق الکترولیت‌ها را برقرار می‌کنند، به اثر نکردن پیام‌های عصبی منجر می‌شود.
اگر کار بیش از حد یک ماهیچه باعث آسیب دیدن آن شده باشد، چنگ‌شدن ممکن است به انقباض مداوم آن، یا گرفتگی ماهیچه‌، منجر شود. اغلب ”چنگ‌شدن“ و ”گرفتگی“ ماهیچه را با هم اشتباه می‌کنند. گرفتگی به‌ معنی قفل شدن تارهای ماهیچه‌ای به‌ منظور مراقبت از ماهیچهٔ آسیب‌دیده است.
کسانی که بیماری‌های برهم زنندهٔ گردش خون یا سوخت و ساز ماهیچه‌ای دارند نیز زیاد دچار چنگ‌شدن ماهیچه‌ می‌گردند. از جملهٔ این بیماری‌ها مرض قند، التهاب شبه روماتیسمی مفاصل، و بیماری غده تیروئید است.

درمان چنگ‌شدن ماهیچه
ماساژ دهید. با یک دست ماهیچهٔ چنگ شدهٔ پا را کشش داده و با دست دیگر آن را بفشارید و آزاد کنید. این کار جریان خون را در ماهیچه بهتر کرده و به شل شدن آن در ظرف چند ثانیه کمک می‌کند.
انگشتان پا را به بالا بفشارید. این کار راه سریعی برای آزاد کردن چنگ‌شدگی ماهیچهٔ پا در هنگام شنا است.
آن را خنک کنید. اگر ماساژ چنگ‌شدگی را آزاد نکرد و به گرفتگی ماهیچه منجر شد، ماساژ دادن با یخ آن را بی‌حس می‌کند. قطعه یخی را سه تا پنج دقیقه بر ماهیچهٔ چنگ‌شده بمالید. یخ را در یک جا نگاه ندارید، چون ممکن است به پوست آسیب برساند.
لب بالا را نیشگون بگیرید. چیز غریبی است، ولی نیشگون گرفتن ناحیهٔ بالای لب با دو انگشت می‌تواند چنگ‌شدگی پا را رفع کند. دلیل آن به‌درستی معلوم نیست، ولی دو احتمال وجود دارد، یکی این که ممکن است بالای لب ناحیهٔ فشار برای شل کردن ماهیچه‌ها باشد، و دیگر این که ممکن است درد ناشی از نیشگون گرفتن توجه را از چنگ‌شدگی پا به خود جلب کرده تا خودبه‌خود برطرف شود. کندن 3-2 تار موی ماهیچه چنگ شده نیز کمک می کند.
هرچه زودتر رفع تشنگی کنید. اگر عرق زیاد کرده‌اید و ناگهان ماهیچهٔ پایتان چنگ شده است، چند لیوان آب یا هر مایع دیگر بنوشید. اگر همزمان با آن ماهیچه‌ را هم کشش بدهید، چنگ‌شدگی خیلی زود برطرف می‌شود.
مرتب آب بخورید. برای جلوگیری از چنگ‌شدن ماهیچه در اثر عرق کردن، هر ده دقیقه چند جرعه آب بنوشید.
نمک نخورید. تا جائی که می‌توانید، هنگام عرق‌کردن از خوردن نمک و مایعات نمکی خودداری کنید. نمک باعث کشیده ‌شدن آب ماهیچه‌ها به معده می‌شود.
گلوکز موجود در برخی نوشابه‌های ورزشی باعث جذب سریعتر الکترولیت‌ها می‌شود.
رو به دیوار ورزش کنید. مطالعه بر ۴۴ نفر نشان داد که روزانه سه بار ورزش کشش ساق پا چنگ شدن شبانهٔ ماهیچه را درمان می‌کند. برای این کار، رو به دیوار در فاصلهٔ ۶۰ سانتی‌متری بایستید؛ دست‌ها را روی دیوار بگذارید؛ و در حالی که پاشنه‌ها بر روی زمین هستند، به جلو تکیه دهید؛ ده ثانیه صبر کنید و سپس پنج ثانیه به حالت ایستاده برگردید. این کار را دو بار دیگر تکرار کنید.
کینین بخورید. خوردن قرص کینین در سالمندان از چنگ‌شدن شبانهٔ ماهیچه‌ها جلوگیری می‌کند. احتمالاً کینین تحریک‌پذیری اعصاب را کمتر می‌کند. در هر حال، خوردن قرص کینین با ویتامین E مؤثر است، ولی اول از پزشک اجازه بگیرید.


منبع: www.vista.ir

سفر به مشهد ۴

سلام دوستان

ادامه سفر:

حالا داریم رکاب می زنیم(1386/5/17):

توی یه پمپ بنزین تو خطبه سرا واسه صبحانه اتراق کردیم.

یه سنجاقکی بود که هی مزاحم میشد. نماز خانه پمپ بنزین هم خیلی کثیف بود

وحید میخواست موبایلشو شارژ بکنه که نشد. همونجا به وحید زنگ زدن که می خوان از کار بیکارش بکنن و اعصاب وحید بهم ریخت به تبع اون منم ناراحت شدم ولی چاره ای نبود. یکم بهش دلداری دادم تا سفرمون زهر نشه

همین باعث شد که عجله برای رسیدن به مشهد بیشتر بشه! (بر پدر مادر مردم آزار لعنت)

تو روز اول رکاب زدن با هم قرار گذاشتیم که بعد از هر 50 کیلومتر رکاب زدن استراحت بکنیم.

بعد صبحانه دوباره شروع به رکاب زدن کردیم. ساعت حدود 14 بود که به سه راهی گیسوم رسیدیم. به وحید گفتم بریم لب دریا واسه آب تنی. آخه بدجور عرق کرده بودیم. البته اینو بگم که وحید اصلا گیسوم نرفته بود. ولی من یه بار با خانواده رفته بودم و فقط یادم میومد که یه سه راهی داره.

پیچیدیم داخل و حالا رکاب نزن کی رکاب بزن!

تو راه با وحید قرار گذاشتیم که با لباس بریم تو آب. خلاصه رسیدیم و دوچرخه ها رو به یه کنده بزرگ درخت لب دریا تکیه دادیم و جاتون خالی پریدیم تو آب! وای که چه حالی داد

یک ساعتی تو آب بودیم. بعد تو راه برگشت دو جوون موتورسوار به ما گفتن که شما از داخل روستا اومدید راه اصلی گیسوم 5 کیلومتر جلوتر بود! (میگم آخه این راه شبیه اون راهی که قبلا دیده بودم نیست!)

واسه همین مجبور شدیم 5 کیلومتر رو شنهای کنار ساحل رکاب بزنیم که واسه خودش ,عالمی داشت.

رسیدیم به جاده گیسوم. چه جاده باحالی. یه جاده از وسط جنگل. درختای سر به فلک کشیده. خنکی جنگل با سکوت کم و بیش خوشایندش. البته چرا کم و بیش؟

برای اینکه بعضی خانواده ها مشغول "توپس توپس" بودن!!!!!!!

رسیدیم به جاده اصلی به طرف بندر انزلی. توی جاده از کنار تابلوی تالاب انزلی گذشتیم ولی چون وقت نداشتیم دیگه نتونستیم بریم تماشا!

کیلومترهای پایانی خیلی سخت میگذشت. انگار هر قدر که رکاب می زدیم جاده کش میومد.

باد هم از روبرو اذیت میکرد و ما به امید اینکه توی خوابگاه تربیت بدنی شب رو صبح خواهیم کرد چه برنامه هایی میریختیم.

چون روز اول رکاب زدنمون بود خیلی خسته شده بودیم و یه حموم، حسابی حال میداد.

بالاخره رسیدیم بندر انزلی. ورودی شهر از مردم آدرس تربیت بدنی رو میگرفتیم که یا اکثرا بلد نبودن  یا آدرس غلط میدادن. طوریکه آدرس دو نفر کاملا برعکس همدیگه بود.

بعد از کلی گشتن که نتونستیم پیدا کنیم از یه جوون موتورسوار کمک خواستیم و اون ما رو به استادیوم بندر انزلی رسوند.

جلوی در استادیوم ایستادیم و من با نامه تربیت بدنی مخصوص انزلی که از تبریز گرفته بودم، رفتم داخل که نگهبان پیری جلومو گرفت و گفت: کجا؟

منم توضیح دادم که برای گرفتن اتاق اومدیم که ایشون گفتند اینجا فکر نمی کنم جایی بدن و گفت که مسئول تربیت بدنی بندر انزلی داخل محوطه استادیوم در حال ورزشه.

با وحید رفتیم داخل و از پشت فنس های کنار زمین چمن بهمون نشون دادن که مسئول کدومه.

منتظر شدیم تا بعد 2، 3 دور که ورزش تموم شد اومد و ما هم رفتیم جلو و نامه رو دادم بهش و گفتم که بهمون کمک بکنه.

نامه رو گرفت و یه نگاهی بهش انداخت و گفت: جایی برای شما نداریم!

منم گفتم حالا اتاق نشد حداقل اجازه بدین داخل محوطه استادیوم چادر بزنیم که با عصبانیت گفت که : گفتم که جا برای شما نداریم!

یه آقای هم سن و سال که اوضاع رو دید ما رو برد به اتاقش. یادم نیست که مسئول چه هیئتی بود ولی خیلی خوش اخلاق و خوش برخورد بود. از طرز برخورد مسئول تربیت بدنی بندر انزلی معذرت خواست و تعارف کرد: امشب بریم خونه ما مهمون ما باشید.

خلاصه یکم درد دل کردیم و ازش خداحافظی کردیم و از استادیوم اومدیم بیرون. هوا تاریک شده بود. یه فکری به سرم زد. به وحید گفتم بریم تا خروجی شهر. تو مسیر اگه پارکی جایی پیدا کردیم اتراق می کنیم. اگر هم نشد خلاصه یه جایی پیدا می کنیم. همینطور داشتیم می رفتیم که رسیدیم به میدان قو انزلی. دیدیم اونجا یه مسجد و مقبره ای هست. رفتیم داخل و شام خوردیم و تصمیم گرفتیم همونجا بمونیم. وحید با لباس دوچرخه سواری رفت تا از نگهبان بپرس ببینه می تونیم شبو اونجا بمونیم یا نه؟

من سرگرم جمع کردن وسایل بودم که یهو صدای داد و فریاد شنیدم. برگشتم دیدم که خادم سر وحید داره داد میکشه که این چه وضعیه تو مکان مقدس؟ از اینجا برو بیرون!

خلاصه وحیدم برگشت و دوچرخه شو برداشت و رفت بیرون از محوطه. منم مجبور شدم برم. رفتیم روبروی مسجد اونور میدان و دیدیم که یه جایی هست که چند تا خانواده چادر زدن. ما هم یکم اون طرفتر چادر زدیم و دوچرخه ها رو بهم قفل کردیم. چون نگران دوچرخه ها بودیم گفتیم یکیمون بیرون بخوابه. چون شب قبل من تو چادر خوابیده بودم به وحید گفتم امشب تو چادر بخوابه و من بیرون. خلاصه تا ساعت 12، 1 شب همینطور بر تعداد خانواده ها افزوده شد. صبح ساعت 6 بیدار شدم و وحیدم به زور بیدار کردم.

خلاصه دومین شبمون اینطوری گذشت.

نتیجه اینکه: باید خودتون رو برای هر جور شرایط پیش بینی نشده آماده کنید. مهم اینه، بد یا خوب همش خاطره است. الان که من به اون شب فکر می کنم خندم میگیره.


بقیه اش برای بعد

فعلا بای بای


سفر به مشهد ۳

سلام دوستان شرمنده که دیر به دیر آپ می کنم.

اول یه توضیح بدم که عکسای این سفر رو دارم آماده می کنم. احتمالا در آخرین پست این سفر همشونو آپ کنم.

حالا ادامه:

بالاخره اتوبوس راه افتاد. ساعت 9 صبح رسیدیم سراب. اتوبوس واسه صبحانه 20- 15 دقیقه ای توقف کرد. با وحید 2 تا چای و 1 بسته بیسکویت گرفتیم و خوردیم. نمیدونم چرا میل نداشتیم. فکر کنم جوگیر شده بودیم!

دوباره به راه افتادیم. کمک راننده به ما گفته بود که امکان داره پلیس راه به خاطر بار(دوچرخه ها) روی سقف جریمه بکنه و قیمت جریمه هم 20 هزار تومنه! ما هم خدا خدا میکردیم که همچین اتفاقی نیفته که خوشبختانه نیفتاد.

حدود ساعت 11 رسیدیم به اردبیل. 15 دقیقه ای توی ترمینال اردبیل توقف کردیم و بعد دوباره راه افتادیم. تو مسیر که از گردنه حیران عبور میکردیم وحید با موبایلش شروع کرد به عکس گرفتن. کمک راننده بعضی وقتا از پنجره آویزون میشد و به دوچرخه ها یه نگاهی می انداخت. بعد بهمون می گفت چرخ دوچرخه ها همچین می چرخه که نگو! راست می گفت چرخ جلو دوچرخه ها آزاد بود و باد که بهشون می خورد باعث حرکتشون میشد.

خلاصه ساعت 13 رسیدیم ترمینال آستارا.

بعد اینکه مسافرا رفتن و دوچرخه های ما از آسمون به زمین پا نهادند و از اونجایی که وسایلمون بهم ریخته بود مجبور شدیم که دوباره اونا رو مرتب بکنیم.

هوا بدجور گرم و شرجی بود. با وحید کل وسایل رو ریختیم رو زمین و از نو شروع کردیم به مرتب کردنشون. حدود ۲ ساعت معطل شدیم. بعد هم گرسنگی بهمون دست داد. دم در ترمینال یه آژانس مسافرتی بود که وحید رفت تا ازشون بپرسه که شب کجا می تونیم بریم؟

اونام گفتن شب برید کنار دریا چادر بزنید. تو این اوضاع و احوال صبحت وحید گل انداخته بود و منم که زیر آفتاب وایستاده بودم سر وحید داد زدم

یه دوری تو شهر زدیم و رفتیم لب دریا یه وراندازی کردیم ولی چون زود بود برگشتیم. بعد گفتیم اول به این شکممون یه خدمتی بکنیم. از بین چند تا کبابی که بود یکی رو انتخاب کردیم و رفتیم داخل. چشمتون روز بد نبینه! فقط اینو بگم که نونِ کبابو خوردیم و خود کباب رو دادیم پیشی بخوره که اونم نخورد!!!!!!

خلاصه به اصرار من رفته بودیم کبابی واسه همین آقا وحیدم بهونه دستش اومد که عوض داد زدنمو دربیاره!

همونجا تصمیم گرفتیم که از این به بعد خودمون غذا درست کنیم.

وحید گفت که شام با اون و یه سری لوازم خریدیم و رفتیم لب دریا. بدجور شلوغ بود. ما هم هوس آب تنی کردیم. بغل یه تشکیلات بستنی فروشی دوچرخه ها رو گذاشتیم و چادر زدیم.

فقط اینو بگم که زدیم به آب! جاتون خالی بدجور چسبید. آب خنک تو هوای گرم.

3-2 ساعتی گذشت. هوا کم کم داشت تاریک می شد.با طناب یه محدوده ای درست کرده بودن که مثلا این ور طناب امنیت داره اونورش نداره و برای یه شب خوابیدن پشت طناب 1000 تومن ازمون گرفتن.

واسه شام وحید، یه چیز اختراعی درست کرد. هنوز اسمی براش کشف نکردیم که مخلفاتش عبارت بودن از: سیب زمینی، پیاز، گوجه فرنگی، کنسرو لوبیا و تن ماهی که همشو تو یه تابه کوچیک جا داد و رو اجاق خوراک پزیش پخت. ولی از نهار خیلی بهتر بود! بعد شام بردم ظرفا رو بشورم که لیوان وحید از دستم سر خورد و به دیار باقی شتافت!

گرفتیم خوابیدیم تا صبح شروع به رکاب زدن بکنیم. ساعت 6 صبح بیدار شدم و یه آبی به دست و صورتم زدم و اومدم وحید رو بیدار کنم که ساعت 6:30 موفق به اینکار بزرگ شدم.

من عجله می کردم که زود راه بیفتیم ولی آقا وحید تازه داشت آجیل می خورد و به منم تعارف می کرد که من از اینکارش حرص می گرفت!

خلاصه ساعت 7:30 وسایل رو جمع کردیم و راه افتادیم. افتادیم تو خیابون اصلی به سمت رشت. به یه نونوایی رسیدیم و 2- 3 تا نون گرفتیم و ادامه دادیم. حدود 5 کیلومتر بعد رسیدیم پلیس راه آستارا-رشت پریدم و برگه ها رو دادم که مهر بزنن. مسئول ثبت ساعت با شوخی گفت مگه شما کامیون هستین که برگه مهر میکنین؟ بعد گفت چیکار بکنم؟

منم چون بار اولم بود گفتم نمی دونم فقط مهر و تاریخ بزن و اینجا بود که اولین مهر سفر رو دریافت کردیم!


بقیه اش برای بعد ممنون از حوصلتون


علم و فناوری در ساخت دوچرخه

با سلام خدمت دوستان و عرض تبریک سال نو میلادی ۲۰۱۰

اینبار می خوام چند تا عکس براتون بزارم که در نوع خودشون جالبه!

   














اینام واسه خودشون عالمی دارنا. اینا کجان ما کجاییم؟ من به شخصه افرادی رو میشناسم با اینکه به دوچرخه سواری علاقه دارن ولی خجالت می کشن که سوار دوچرخه بشن!


ساخت جعبه کمک های اولیه و لوازم بقا

محتویات کیف کمک های اولیه

1. راهنمای استفاده از کیت

2. لیست لوازم کمکهای اولیه

3. لیست لوازم بقاء 4.کیف لوازم


لوازم کمکهای اولیه:

1- چسب زخم بندی 5 عدد

2- چسب رولی کوچک پارچه ای 1 عدد

3- باند کشی 5 سانت 1 عدد

4-گاز استریل 4 عدد

5- پماد سوختگی 1 عدد

6-پماد بتادین یا تترا سیکلین 1 عدد

7-آبسلانگ 2 عدد (چوب هایی شبیه چوب بستنی کیم که برای معاینه گلو استفاده می شود)

8- پنس 1 عدد

9- قیچی 1 عدد

10- پد الکله آنتی سپتیک 1 بسته

11- قرص استامینوفن ساده 6 عدد

12- قرص متوکلوپرامید 6 عدد

13- قرص راینیتدین 6 عدد

14- پرل نیتروگلیسیرین 6 عدد

15- باند ساده 10سانت 1 عدد

16- قرص آنتی اسید 6 عدد

17- قرص استازولامید 6 عدد

18- قرص دیفنوکسیلات 6 عدد

19- مشمع ضد درد 1عدد

20- پودر او.آر.اس 2 بسته


لوازم بقا :

1-سوت 1عدد

2-چراق قوه + باتری

3-کبریت 1 بسته

4-دستمال کاغذی 1بسته

5-پلاستیک ضد آب بزرگ 2عدد

6-نخ و سوزن 1عدد

7-دستکش معاینه لاتکس یکبار مصرف 1 جفت

8-قرص کلر 4عدد

9-فندک 1عدد

10-سنجاق قفلی 3عدد

11-نی 2عدد

12-پد ضد سرما زدگی انگشتان 1بسته

13-کیسه خواب اورژانس 1عدد

14-قطب نما 1عدد

15-چاقوی چند منظوره 1عدد

  16-مداد و یادداشت 1عدد

17- قرص الکل جامد 4عدد

18- مواد غذایی فشرده شده 4عدد


راهنمای مصرف کمک های اولیه:

1-با استفاده از دو دستکش معاینه شرایط تمیز بودن محیط زخم بندی را رعایت فرمایید.

2-از چسب رولی پارچه ای در موارد زخم بندی ها، آتل بندی ها و هم چنین در ترمیم چادر و کیسه خواب و غیره می توانید استفاده نمایید.

3-پس از مصرف پمادها درب آنها را محکم ببندید تا از نشت و آلوده کردن سایر لوازم پیشگیری شود.

4-از آبسلانگ جهت اتل بندی انگشتان صدمه دیده می توان استفاده کرد.


راهنمای مصرف داروها:

موارد مصرف قرصها به شرح زیر است:

1-قرص استامینوفن هر 6 ساعت برای (سر درد - التهاب - سرما خوردگی - کوفتگی)

2-قرص متو کلو پرامید هر 6 ساعت برای (سرگیجه - تهوع - استفراغ)

3-قرص رانیتیدین قبل از غذا برای (سوزش سر دل - تهوع - درد سر دل - زخم معده)

4-قرص آنتی اسید بعد از غذا 1-2 عدد برای (ترش کردن - سوزش سر دل)

5-قرص دیفنوکسیلات هر 6 ساعت 1عدد برای (دل درد - اسهال - دل پیچه)

6-قرص استازولامید هر 6 ساعت 1 عدد برای (ارتفاع زدگی - بی خوابی در ارتقاع - سردرد در ارتفاع)

7-پرل TNG هر 5 دقیقه زیر زبانی حداکثر تا 3 عدد برای (درد سینه یا سابقه مشکل قلبی - درد قفسه سینه با حالت تهوع و تنگی نفس و عرق سرد)


تذکرات:

1- با توجه به تاریخ انقضای داروها، باید هر 6 ماه با کنترل داروها، داروهای تاریخ گذشته از دور مصرف خارج و داروهایی با تاریخ اعتبار جدید جایگزین شوند.
2- بهتر است کیف امداد در دمایی بین 2 تا 30 درجه سانتیگراد نگهداری شود.

3- هنگامی که چراغ قوه را استفاده نمی کنید، بهتر است باطری های آن را خارج کرده و پیش از هر برنامه باطری نو در آن جایگزین کنید.

4- در صورت مصرف هر کدام از لوازم کیف امداد و نجات، باید در نزدیک ترین زمان و پیش از شروع برنامه ی بعدی آن وسیله را جایگزین کرد.

5- پیش از شروع هر برنامه همه ی لوازم کیف امداد و نجات را با فهرستی که از پیش تهیه کرده اید، کنترل کنید تا موردی جا نماند.

6- داشتن نقشه در جهت یابی و پیدا کردن مسیر صحیح در برنامه ها در درجه نخست قراردارد.


منبع(پایگاه اطلاع رسانی پزشکی کوهستان ایران)

سفر به مشهد ۲

سلام دوستان

تعدادی مسائل تکمیلی پیدا کردم که تو پستهای بعدی براتون می نویسم.

ادامه سفر:

تا حد امکان وسایل سفر رو آماده کردیم. ولی مطلبی شنیده بودیم که ما رو به فکر انداخت.

{اگه قصد خروج از کشور دارید باید ۱۷۰۰ کیلومتر داخل کشور رکاب زده باشید}

نکته جالبی بود و پیگیر شدیم تا ببینیم چیکار باید بکنیم که بهمون گفتن با فدراسیون دوچرخه سواری هماهنگ کنید. خلاصه شماره فدراسیون رو پیدا کردم و زنگ زدم. بهم گفتن باید مدارک لازم رو بیاری فدراسیون تا بهت مجوز بدیم. یکی از دوستان صمیمیم بنام جواد رحیمی داشت میرفت تهران که منم فرصت رو غنیمت شمردم و مدارک رو دادم بهش که ببره فدراسیون. یه هفته بعد که برگشت دیدم دو تا کارت کمیته سایکل توریست به همراه دو صفحه A4 بهش دادن و توضیح داد که این دو تا صفحه واسه اینکه هرجا رسیدین پلیس راه ببرین و ثبت ساعت بکنین.

خلاصه؛ دیگه آماده سفر بودیم. مسیرمون از آستارا شروع می شد. علت اینکه از آستارا شروع کردیم این بود که چون آقا وحید کارمند تشریف داشتن و به علت محدودیت در مرخصی و اینکه مسیر تبریز تا آستارا یکمی سخت تشریف دارن می خواستیم که سفرمون زیاد طول نکشه. طبق برنامه ریزیمون واسه رسیدن به مشهد حدود 15 روز زمان محاسبه کرده بودیم.

تصمیم اصلی برای حرکت اوایل مرداد تا 10 مرداد بود که بعلت بعضی مشکلات به تعویق افتاد تا اینکه بالاخره تصمیم قطعی این شد که در تاریخ 15 یا 1386/5/16 حرکت کنیم.

تاریخ 86/5/15 پدرم دوتا بلیط تبریز-آستارا سفارش داده بود و قرار شد ما 86/5/16 صبح ساعت 6/30 صبح از ترمینال تبریز حرکت کنیم. البته قبلا هماهنگ شده بود که ما دوتا دوچرخه و وسایل داریم.

شب تا صبح خوابم نبرد که فکر کنم به خاطر ترشح آدرنالین بود که سفر کرده ها به خوبی با این مطلب آشنایی دارن!

صبح با بدرقه مادر و آب پاشیدن پشت سرم قدم تو راه گذاشتم. البته اینم بگم که شب حدود 1 تا 2 ساعت ور رفتم تا خورجینم رو سوار دوچرخه بکنم و وسایل رو توش جا بدم. ساعت 3 خوابیدم و 5 بیدار شدم. قرار بود ساعت 5 دم در وحید اینا باشم که من تازه 5:15 به راه افتادم دوچرخه با دست بردم چون خیلی سنگین شده بود دوتا ترکبند بسته بودم یکی عقب و یکی جلو.

5:30 رسیدم دیدم پدر وحید کوچه است بهم گفت وحید تازه از خواب بیدار شده الان میاد.

وحید اومد و دیدم دوچرخه اشو با پلاستیک حبابدار(از اونایی که ترکوندنشون حال میده) باندپیچی کرده، پس دوچرخه من چی؟

تنه دوچرخه منم  پوشوندیم که موقع حمل، تنه آسیب نبینه.

با پدر و مادر وحید هم خداحافظی کردیم و یه بارم اونا پشت سرمون آب پاشیدن و راه افتادیم. از اتوبان شهید کسایی رفتیم تا ترمینال. 5:40 رسیدیم رفتیم به سکویی که گفته بودن اتوبوس آستارا میاد اونجا، ولی خالی بود. دو احتمال دادیم یا اتوبوس رفته یا نیومده!

وحید رفت تا بلیط ها رو بگیره و خبر بگیره که بعد 15 دقیقه برگشت و گفت که راننده اتوبوس 8000 تومان پول میگیره تازه اگه جا باشه. در ضمن اتوبوس جایگاه روبرو وایستاده، رفتیم جلو و با راننده صحبت کردیم و کمک راننده گفت تو جعبه جا نمیشن باید بذاریم رو سقف؛ ما هم چاره ای نداشتیم پس قبول کردیم. بالاخره اتوبوس ساعت 6:45 حرکت کرد.

بقیه اش واسه بعد!!!!!!!!!!!!




ادامه مطلب ...

سفر به مشهد ۱

با سلام خدمت دوستان عزیز

اینبار می خوام ماجرای سفر به مشهد رو بگم که در سال ۱۳۸۶ انجام یافته!

یه نکته ای اول از همه خدمت دوستان بگم. متاسفانه متاسفانه و صد البته تاسف که در ایران نسبت به خاطره نویسی و ثبت وقایع روزمره اصلا توجهی نمی شه.

یعنی چی؟

یعنی اینکه از اول به کودکی که می خواد خوندن و نوشتن یاد بگیره یاد نمی دن که بچه خوب و نازنین خاطرات و وقایع روزمره تو یادداشت بکن. تو که می خوای خوندن و نوشتن یاد بگیری اینکار برات می تونه مفید باشه! حیف که کسی نیست تا بگه!!!!!!!!!!!!!!!!

خلاصه من و دوستم وحید هم دچار این بی توجهی هستیم و تا حالا هرچی نوشتم با توکل به حافظه بوده (ایول حافظه)

حالا هرچی؛ 

از تیرماه سال ۱۳۸۶ یواش یواش زمزمه های سفر بین من و وحید پچ پچ میشد. به هر کی میگفتیم با خنده می گفت پسر کار شما نیست و از این حرفها!

تا اینکه اینقدر این حرفا رو به ما گفتن تا به رگ غیرتمون برخورد و کارو جدی گرفتیم.

اولش از همه گفتیم بریم از سازمان تربیت بدنی استان آذربایجانشرقی کمک بخوایم حداقل واسه جا و مکان که اونم با کمک پارتی که تو سازمان یافتیم حدود ۱۰۱ عدد نامه به ادارات و تبعات این سازمان در استانهای مسیرمون تا مشهد نوشته شد که مثلا در این مورد کمک بکنن. البته در آخر بهمون گفته شد که احتمال همکاری ۱۰۰٪ ندین!؟ (تا اینجا رو به یاد داشته باشید)

خلاصه رفتیم سراغ بقیه کارا که اول از همه خرید یه دوچرخه برای وحید بود. من از حدود یک سال قبل یه دوچرخه ژیتان آکسترال ۱۰ گرفته بودم. که وحید هم با توجه به این مارک یه ژیتان آکسترال ۴۰ گرفت. خلاصه بعدش رفتیم دنبال خورجین و وسایل دیگه. وسایلی که تو این جور سفر ها به درد می خوره عبارتند از:

۱- اول از همه یه دوچرخه خوب و مناسب سفر(قویا تذکر میدم فنردار نباشه و فقط دوشاخ جلو فنردار باشه حتی الامکان با قابلیت قفل شدن)

۲- چادر دو نفره یا یک نفره (جنس خوب و گرون بخرید به نفعتونه!)

۳- کیسه خواب خوب

۴- زیر انداز کوهنوردی (نه از این حصیر پلاستیکیا!)

۵- چراغ خوراک پزی کوهنوردی به همراه کپسول اضافی یکبار مصرف

۶- یک دست لباس مخصوص دوچرخه و یک دست لباش ورزشی برای وقتی که پیاده گز می کنین!

۷- مقداری پول همراهتون باشه(۳۰-۲۰ تومن) و کلی پول تو حسابتون!

۸- بخش خورد وخوراک رو حتی الامکان به مقدار مصرف و تو راه تهیه کنید. بیسکویت و آب معدنی همیشه همراه تون باشه. اگه یه زمانی هوس چلوکباب کردین از رستوران های معتبر تهیه کنید ولی اگه هوس نکردین خودتون با اون چراغ خوراک پزیتون تهیه بفرمائید!

۹- وسایل کمکهای اولیه و از اونجایی که همه تو ایران واسه خودشون یه پا دکترن چند تا داروی سرما خوردگی و روم به دیوار و از این جور چیزا بردارین!

خلاصه سعی نکنید هر چیزی که دم دستتونه بردارید چون هرچی سنگینتر بشه خودتون باید زحمتشو بکشین.

فعلا خسته شدم بقیه ش بمونه واسه بعد!!!!!!!!!!!!


سیر تکامل دوچرخه به روایت تصویر

سلام دوستان

فقط کافیه به تصویر نگاه کنید توضیح نمی خواد!

تغذیه ورزشکاران و تأمین انرژی

تغذیه ورزشکاران و تأمین انرژی


یک ورزشکار حرفه ای تا زمانی که نداند چه باید مصرف کند و چگونه و با چه مواد غذایی کلیه نیازهایش را تأمین کند، موفق نخواهد بود. امروز،علم تغذیه یکی از اساسی ترین عوامل موفقیت ورزشکارن است.

 بی شک بارها و بارها شنیده ، خوانده  و می دانید که ورزش برای هر بدنی لازم است. اولین مسابقه المپیک در کشور یونان و بیش تر از ۲۵۰۰    سال قبل برگزار شد. در آن جا جمله معروفی برای اولین بار در مورد اهمیت ورزش در تن درستی برای تمام جهانیان بیان شد که هنوز هم در تمام زبان ها و کشورها رایج می باشد. ترجمه این عبارت در زبان فارسی جمله زیر می باشد:

" عقل سالم در بدن سالم است."

 نیاز تغذیه ای انسان شامل انرژی ، پروتئین ها، چربی ها و کربوهیدرات همچنین  مواد معدنی و ویتامین ها است که بطور مفصل هر کدام را توضیح خواهم داد .

انرژی

بدن ما به انرژی نیاز دارد برای:

- متابولیسم پایه - تنظیم و حفظ حرارت بدن - کار و فعالیت بدنی - رشد - عمل محرک ویژه غذا

متابولیسم پایه

نیاز به انرژی در ورزشکاران و افراد عادی، شباهت و تفاوت هایی با یکدیگر دارند. هر دوی آنها در متابولیسم پایه (انرژی است که اساساً برای حفظ حیات سلول ها، فعالیت دستگاه تنفسی، ضربان قلب و انقباض غیرارادی عضلات لازم است)،مشابه هم هستند که در آقایان بالغ، حدود 1700   کالری و در خانم های بالغ، 1600 کالری است.  

عوامل مؤثر بر متابولیسم پایه عبارتند از:

- سن: متابولیسم پایه از زمان تولد تا دوران پیری به تدریج کاهش می یابد.

- جنس: انرژی مورد نیاز برای متابولیسم پایه در زنان کمتر از مردان است.

-  با فعالیت بدنی مداوم متابولیسم پایه 5 تا 10 درصد کاهش می یابد.

- در مدت خواب متابولیسم پایه کاهش می یابد.

- مواد محرک ( کافئین)، عوامل فیزیکی یا روانی و هورمون ها ( آدرنالین و ترشحات غده تیروئید) بطور قابل توجهی( تا 50 درصد و بیشتر) موجب افزایش متابولیسم پایه می گردند( کشیدن یک نخ سیگار، متابولیسم پایه را 20% افزایش می دهد)

- در برخی حالات مانند نگرانی یا تب متابولیسم پایه بالا می رود( برای مثال به ازاء هر درجه سانتی گراد افزایش دمای بدن متابولیسم پایه 7% افزایش می یابد).

حفظ حرارت بدن

عمر یک سلول در بدن انسان نمی تواند طولانی باشد مگر در درجه حرارت 42-35 درجه سانتی گراد، گاهی ورزشکاران ناگزیر به زندگی و اقامت در هوای سرد( کوه نوردی، اسکی...) یا هوای گرم( ورزش های تابستانی) هستند که در شرایط فوق می بایستی بدن با گرما و یا سرما مبارزه کند ، در این شرایط  میزان انرژی مصرفی او تغییر می کند.

* مبارزه با گرما:

از طریق تبخیر و انتقال گرمای بدن به محیط امکان پذیر می شود. یک لیتر عرق 580 کیلوکالری انرژی از بدن دفع می کند.

* مبارزه با سرما:

تعیین دقیق میزان نیاز به انرژی در دماهای متفاوت مشگل است. ولیکن بر اساس نظریه  جانسون و کارک هنگامی که درجه حرارت محیط نسبت به متوسط درجه حرارت طبیعی "10مثبت و منفی" درجه تغییر کند، نیاز به انرژی برای حفظ حرارت بدن 5 درصد افزایش یا کاهش می یابد.

رشد

نیاز به انرژی برای رشد در کودکان و نوجوانان از اهمیت زیادی برخوردار است. زیرا این انرژی صرف ساخته شدن بافت های جدید می شود.نیاز به انرژی در نوجوانان 50 درصد بیشتر از افراد بزرگسال برآورد می گردد که باید در تنظیم رژیم برای نوجوانان ورزشکار در نظر گرفته شود.

عمل محرک ویژه غذا

سوختن  مواد مغذی در بدن خود نیاز به انرژی دارد که میزان آن بستگی دارد به :

- کار مکانیکی لوله گوارش

- ماهیت ماده مغذی وارد شده به دستگاه گوارش که به نام عمل محرک ویژه مواد مغذی مشهور است. عمل محرک ویژه برای پروتئین ها 30%، چربی ها 12% و کربوهیدرات کمتر از همه یعنی 6/5 می باشد.


کار و فعالیت

ورزشکاران باید توجه داشته باشند  که به تبع نوع ورزش، میزان فعالیت، تعداد دفعات انجام ورزش  به مقدار خاصی انرژی  نیاز دارند . در" موتور بدن انسان " راندمان تبدیل انرژی به کار 25% است. به عبارت دیگر از هر 4 کیلو کالری انرژی که به بدن می رسد یک کیلوکالری آن به کار تبدیل و 3 کیلوکالری دیگر برای گرم نگاه داشتن بدن مصرف می شود.

طبق پیشنهاد کریسترو روپینگ با درنظر گرفتن نوع فعالیت ورزشی، افزایش انرژی مورد نیاز بر حسب کیلوکالری در ساعت به شرح زیر می باشد:

دو میدانی :

      1- سرعت 1500

      2- نیمه استقامت 930

      3- استقامت 750

      4- ماراتون700

پرتاب وزنه یا دیسک 460
پرش ها    400
دوچرخه سواری :

      1- روی پیست 220

     2- همراه با مربی 350

     3- روی جاده 360

     4- روی جاده در مقابل باد600

     5 - با سرعت 700

     6- استقامت 450

پرش با نیزه 500
اسکی :

        1- استقامت 750

        2- سرعت 960

پاتیناژ:

       1- نمایشی 600

       2- سرعت 720

تنیس :

      1- انفرادی 800

      2- دونفره 350

بسکتبال 600

کشتی 900

بوکس 600

وزنه برداری 450

شمشیربازی 600

هندبال  500

راگبی   500

فوتبال400

واترپلو600

پینگ پونگ  360

قایق رانی  600

اسکیت  600

بدمینتون  450

کوهنوردی  600

جودو و کاراته  780

پیاده روی در جاده 360

در برف(5 کیلو متر در ساعت)  900

بالا رفتن از تپه   720

 تمام این اعداد تقریبی بوده و متوسط نیاز به انرژی را نشان می دهند چون شدت فعالیت باعث تغییر در میزان انرژی مصرفی می شود. اما بطور کل می توانیم فرض کنیم که:

- درفعالیت های سبک یا در فاصله بین دو رقابت، نیاز به انرژی در ساعت 75 تا 100 کیلو کالری است.

- در فعالیت های متوسط( به عنوان مثال، هنگام تمرین) نیاز به انرژی 100 تا 300 کیلوکالری می باشد.

- در فعالیت های سنگین( رقابتهای سنگین: مانند واترپلو، اسکی) نیاز به انرژی بیش از 500 کیلوکالری است.

اصولاً هر نوع فعالیت ورزشی که انجام گیرد نیاز به نیروی ماهیچه ای دارد( چه ورزش های استقامتی، چه قدرتی و سرعتی). بنابراین لازم است که ماهیچه ها به خوبی تمرین داشته ونیروی لازم برای این اعمال به آن ها برسد به دنبال ورزش، بسیاری اعمال فیزیکی و شیمیایی پیچیده در بدن انجام می شود و برای انجام هر کدام از این تغییرات، انرژی کافی و مواد مغذی لازم است.

برای مثال یک دونده ماران با رکورد 2 ساعت و 10 دقیقه، بین 50 تا 60 هزار گام در طی مسابقه خود، بدون یک لحظه استراحت برمی دارد و مسلم است که انرژی مورد نیاز برای این فعالیت، از بدن و ذخیره موجود در آن، فراهم می شود ولی آیا میدانید این انرژی چگونه در بدن تأمین می شود؟

شما دوست ورزشکار برای محاسبه انرژی مورد نیازتان ابتدا وزن معمولتان را  با کم کردن عدد 100 از قدتان  به دست  آورید:

وزن معمول بدن( به کیلوگرم)= 100- قد به سانتی متر.

برای یافتن وزن ایده آل باید 10 تا 15 درصد از این عدد، کم کرد:

وزن ایده آل =(15 یا 16 درصد ضرب در وزن معمول)- وزن معمول .

به طور مثال مردی با قد 180 سانتی متر، باید دارای وزن معمولی 80 و وزن ایده آل 72 کیلوگرم باشد.

 وبرای به دست آوردن کالری مورد نیاز روزانه، وزن معمول یا عادی به دست آمده را بر حسب فعالیت روزانه در اعداد 32، 37، 40 یا 50 ضرب می کنیم.

1- کالری مورد نیاز افراد با کار سبک( فعالیت روزانه)= 32 ضربدر وزن عادی.

2- کالری مورد نیاز افراد با فعالیت متوسط( ورزش های متوسط) =37 ضربدر وزن عادی.

3- کالری مورد نیاز افراد با فعالیت سنگین( کار بدنی زیاد و ورزش سنگین و حرفه ای) =40-50 ضربدر وزن عادی.

 به طور مثال  فردی با وزن معمول 80 کیلوگرم با کار سنگین و ورزش  روزانه  سنگین و حرفه ای، نیاز او به کالری عبارت است از:

کیلوکالری 4000=50 ضربدر 80.

3200=40 ضربدر 80.

یعنی 3200 تا 4000 کیلوکالری انرژی برای تأمین نیاز روازنه او لازم است.

در بعضی کتاب ها، از ژول به جای کیلو کالری صحبت می شود. برای محاسبه ژول، کیلو کالری را در عدد 2/4 ضرب کنید تا عدد ژول به دست آید، به طور مثال ژول 16800=2/4 ضربدر 4000 کیلوکالری.

 پس شما برای محاسبه انرژی مورد نیازتان آموختید چگونه وزن مناسبتان را محاسبه کنید و انرژی فعالیت روزانه را بر اساس آن بدست آورید و انرژی صرف شده در ورزش را به آن اضافه کنید.


منبع:سازمان فنی و حرفه ای آذربایجانشرقی


کلید واژه: سفر با دوچرخه، سفر با دوچرخه به دور دنیا، ایرانگردی با دوچرخه، سایکل توریست دوچرخه سواری، مسافرت با دوچرخه، دور دنیا با دوچرخه، دور ایران با دوچرخه، دور اروپا با دوچرخه، دوچرخه سواران، گردشگری با دوچرخه، طبیعت گردی با دوچرخه، دوچرخه سواری در طبیعت

!لطفاْ نظر یادتون نره!

رشته های دوچرخه سواری

رشته های دوچرخه سواری

در اینجا به مدلهای رایج دوچرخه اشاره می کنم و سپس به مدلهای خاص دوچرخه کوهستان که برای همان رشته طراحی شده و مورد استفاده علاقه مندان این رشته قرار می گیرد .

1- دوچرخه شهری:

دوچرخه شهری قدیمی اکثراً ساخت هندوستان بودند و با مارک های مشهور شیر خوابیده یا دو شیر و ... شناخته می شدند.

دوچرخه شهری از انواع رایجی است که در گذشته بوده و هم اکنون در بسیاری از شهرها مورد استفاده قرار می گیرد (مشهور به دوچرخه لحاف دوزی ) به خصوص در یزد و اصفهان و شمال و . . . البته مدلهای جدید آنها بسیار شبیه دوچرخه کوهستان بوده از خصوصیات این دوچرخه ها بدون دنده بودن آنها  است که استفاده از آنها را در خیابانهای بدون شیب امکان پذیر می سازد البته افرادی هستند که مسیر های شیبدار را هم از آن استفاده می کنند ولی زور بازو و انرژی فراوان می طلبد . از دیگر خصوصیات این دوچرخه ها داشتن گلگیر جهت آبهای جاری در خیابانها و باران می باشد و یا سبد بر روی دوچرخه و زین پهن و بزرگ که همگی اینها می تواند باعث سنگین شدن دوچرخه شود . در مدلهای جدید از دنده استفاده شده که برای شهرهای کوهستانی با توجه به شیب دار بودن شهر مدل بدون دنده توصیه نمی شود .


2- دوچرخه های توریستی و هایبرید(Hybrid):

این دوچرخه ها ما بین کورسی و کوهستان می باشد به طوری که لاستیک آنها کمی از کورسی کلفتر و از کوهستان نازکتر و دارای عاج کمتر به جهت کاهش اصطکاک با جاده می باشد . در مدلهای توریستی در جلو و عقب دارای کیف و گلگیر می باشد . فرمان و سیستم دنده  آنها نزدیک به دوچرخه کوهستان می باشد . این دوچرخه ها برای جادهای آسفالت فوق العاده می باشد و به گونه ای طراحی شده که در جاده های خاکی بدون سنگلاخ و شیب هم بتوان استفاده کرد . برای افرادی که علاقه مند به رکاب زدن طولانی می باشند و علاقه ای  به رکاب زدن در جادهای خاکی ندارند این مدل ها فوق العاده هستند به خصوص برای دور به دنیا یا اروپا  با دوچرخه از این مدلها باید استفاده کرد .

 

3- دوچرخه های کورسی (جاده یا مسابقه ای):

 

 این مدل دوچرخه به سبب نازکی لاستیکها که اصطکاک با زمین  را کم می کند  و فرمان پائین که اصطکاک با هوا و باد کم می کند  به سبب فرم قرار گرفتن دوچرخه سوار که خم می شود . مناسب جاده های آسفالت می باشد که به راحتی سرعت گرفته و می تواند به سرعت از مکانی به مکان دیگر بروید البته باید مراقب شیار و شکافها و چاله های موجود در جاده باشید ( که در ایران این چاله ها کم نیستند) زیرا در اثر کوچکترین شکاف جاده طوقه های این چرخها ضربه دیده و کج می شود . مسابقات زیادی هر ساله در دنیا برگزار می گردد که مشهور ترین آنها "تور دو فرانس"  است که قهرمان افسانه ای آن لانس آرمسترانگ می باشد . در ایران نیز به سبب مدال آوری این رشته در عرصه بین الملل به آن بیش از دوچرخه کوهستان بها داده می شود به طوری که بیشتر برنامه های فدراسیون دوچرخه سواری مربوط به کورسی می شود و دوستان و جوانان علاقه مند به کسب مقام گاه از دوچرخه کوهستان به سمت این رشته می روند .


4- دوچرخه های  BMX:

 

   این دوچرخه ها برای حرکات نمایشی استفاده می شود جهت پرش از پله ها و موانع در شهرها بیشتر مورد استفاده قرار می گیرد از خصوصیات این دوچرخه ها این است که از لحاظ سایز به دوچرخه بچه گانه شبیه است طوقهای کوچک و پر پره و بسیار مقاوم از نکات برجسته این دوچرخه ها است .

همچنین  لاستیکش با عاج و مقاومت خاص می باشد. این دوچرخه ها  بدون دنده و تک سرعته و زین آن بسیار پائین می باشد تا در حرکات اکروباتیکی بتوان بهتر کنترل کرد . همچنین دارای ترمزهای خاص تا بتوانند حرکات نمایشی بهتری را انجام دهند و دارای محلی برای قرار دادن پا در دو طرف توپی های چرخ جلو و عقب می باشند تا به هنگام انجام حرکات نمایشی فرد از آنها بهره بگیرد .از دیگر خصوصیات آنها این است که تنه آن عموما از آلیاژ کرومولی Cr-Mo ساخته شده است و دارای قامه های بلند نسبت به تنه و پدالهای پهن و فرمان خاص می باشد .همچنین دارای سیستم فنر بندی هم نیستند و تنه خشک باعث رسیدن به سرعت بالاتر در پیست و حرکات نمایشی می شود .  این رشته سابقه طولانی حتی قبل از دوچرخه کوهستان را دارد .


5- دوچرخه های کوهستان (MTB):

دارای ۴ مدل مشهور می باشد که این دوچرخه ها دارای لاستیک زخیم و عاجدار می باشند که باعث بالا رفتن اصطکاک با زمین و حرکت بهتر در محیطهای کوهستانی شده و فرمان صاف که سبب کنترل بهتر و کمک فنر که ضربه ها را بگیرد و دنده های زیاد که بتواند در شیب های تند با کمک آن بالا برویم و ترمزهای مقاوم که در سراشیبی های کوهستان عملکرد خوبی داشته باشد.

 

1-5- کراس کانتری( XC ):

  این رشته به سربالائی رو بودن مشهور است و جز یکی از پر طرفدارارترین مدلها دوچرخه کوهستان می باشد از ویژگیهای منحصر به فرد آنها سبکی و دارا بودن کمک فنر در جلو دوچرخه و زین باریک و دنده های زیاد می باشد که به راحتی شیبها را طی کرده و زین باریک در مسافتهای طولانی موجب اذیت فرد نشود و کمک جلو ضربها را بگیرد البته کمک وسط سبب اتلاف انرژی فرد در سریالای می شود  ولی برای سر پائین فوق العاده است به تازی کمکهای وسطی آمده که قابلیت قفل شدن دارد که می توان در سربالائی قفل و در سرپائینی باز کرد ولی قیمتش کمتر از صد هزار تومان نمی باشد . این مدل کاربردهای شهری نیز داشته و می توان در شهر برای انجام کارها و روزهای تعطیل  در کوهستان  استفاده کنیم . به تازگی ترمزهای دیسک سبک نیز برای آنها طراحی شده تا بعد از هر صعود برای فرود بتوان از سر پایئنی لذت بیشتر ی برد  ، البته دیسک روغنی هم سبکتر و دارای عملکرد قوی تر از ترمزهای دیسک سیمی  آن می باشد .


2-5- دانهیل ( DH ) :

 

این رشته به سرپاینی رو بودن مشهور است و ویژگیها خاص دوچرخه های این رشته مقاوم بودن و در نتیجه سنگین بودن آنها است که در سراشیبی ها کنترل آن به سبب سبک بودن از دست فرد خارج نشود و  ترمزها قوی دیسک روغن که سریع متوقف شود و لاستیکها پهن که سطح اصطکاک بالا برود و معمولا تک طبق می باشد چون جهت بالا رفتن طراحی نشده و کمک در وسط دوچرخه و جلو دوچرخه با قابلیت بازی بالا که در فرودها چند متری قابلیت داشته باشد و از همه مهمتر تنه محکم که بر اثر سرعت بالا و فرودها چند متری نشکند . با این دوچرخه ها از سر بالای نمی توان بالا رفت و باید پیاده یا با ماشین به بالای کوه رفته و لذت سرعت در سرپاینی ها و عبور از موانع و سنگلاخها را ببرید . این رشته برای کسانی که جسارت بالا داشته و عشق سرعت و یا حضور در مسابقات را دارند مناسب است و در سرعت به اسکی شبیه می باشد البته لباسها ی خاص خود را دارد که به سبب زمین خوردن فرد آسیب نبیند . به سبب استحکام کلی ای دوچرخه ها باید از جنسها مرغوب استفاده شده باشد بنابراین قیمت بالای دارند از هشتصد هزار تومان به بالاتا ۴ یا ۶ میلیون تومان هم می رسد.


3-5- فری راید (Freeride ):

 

ما بین کراس کانتری و دانهیل است و مناسب تورها و گشت گذار در طبیعت دارای هر دو کمک فنر در جلو وسط دوچرخه می باشد و وزنی کمی سنگین تر از کراس کانتری می باشد . و کاربردهای دو مدل را به طور متوسط دارا می باشد .


4-5- دوچرخه های تریال ( TRIAL ):

 

این رشته هم تلفیقی از دوچرخه کوهستان با دوچرخه BMX به وجود آمده و علاقه مندان می توانند  با دوچرخه تریال حرکات نمایشی در محیط کوهستان و شهر را تجربه کنند . در تریال اصل بر تعادل است .  در این رشته دوچرخه سوار بیشتر با انجام حرکات تعادلی و جفت کشیدن ها ، دو چرخه را از روی یک مانع به روی مانعی دیگر می پراند. این موانع هم می توانند مصنوعی باشند مثل محیط های شهری و پارکها و هم طبیعی مثل صخره ها .عموما حرکات اکروباتیکی و پرشهای خیلی خاص و حرکات تعادلی به مانند ثبت رکود بالا رفتن از ۷۴۷ پله به علت طراحی خاص دوچرخه تریال تنها به این دوچرخه امکان پذیر است و نمی توان با BMX  آنرا انجام دهید .

 از دیگر خصوصیاتش توانایی رکاب زدن در سربالای را دارا می باشند و می توانند از مزایای یک دوچرخه کوهستان به مانند سیستم دنده و ترمز دیسک و کمک فنر و غیره به خوبی بهره ببرند .

به علت رسیدن به تعادل مطلوب ، تنه این دوچرخه ها کوتاه ودارای شیب تنه زیاد بوده که از نشانه های بارزشان می باشد و همچنین باید دارای استحکام قابل قبول برای انجام حرکات نمایشی را داشته باشند . تعداد پره های چرخ در این دوچرخه ها زیاد بوده تا در پرشها آسیب نبیند ، لاستیکها نیز باید تحمل پرشها و حرکات نمایشی را داشته باشند. بیشتر اوقات چون دوچرخه سوار از زین استفاده نمی کند و به جهت عدم مزاحمت  زین و لوله زین را حذف می کنند .


امیدوارم تا حدی سؤالات دوستان در مورد دوچرخه حل شده باشه


منبع:هیات دوچرخه سواری استان قزوین



کلید واژه: سفر با دوچرخه، سفر با دوچرخه به دور دنیا، ایرانگردی با دوچرخه، سایکل توریست دوچرخه سواری، مسافرت با دوچرخه، دور دنیا با دوچرخه، دور ایران با دوچرخه، دور اروپا با دوچرخه، دوچرخه سواران، گردشگری با دوچرخه، طبیعت گردی با دوچرخه، دوچرخه سواری در طبیعت

نظر یادتون نره!

عذر خواهی

با سلام به دوستان عزیز

مدتیه سرم خیلی مشغوله. دنبال ثبت یه گروه سایکل توریستم.

اگه خدا بخواد بعد از تموم شدن مراحل ثبت، گروه رو معرفی می کنم.

بازم ممنون از نظراتی که گذاشتید و شرمنده از این که نتونستم جواب بدم.


بچه های عزیز گروه آنادانا: چشم تذکر شما بر دیده منت. به احتمال قوی نام وبلاگ رو به نام گروهمون تغییر بدم.


با تشکرات فراوان



کلید واژه: سفر با دوچرخه، سفر با دوچرخه به دور دنیا، ایرانگردی با دوچرخه، سایکل توریست دوچرخه سواری، مسافرت با دوچرخه، دور دنیا با دوچرخه، دور ایران با دوچرخه، دور اروپا با دوچرخه، دوچرخه سواران، گردشگری با دوچرخه، طبیعت گردی با دوچرخه، دوچرخه سواری در طبیعت

سفر به کندوان

با سلام

این دفعه میخوام راجع به سفرمون به روستای تاریخی کندوان یکی از روستاهای تبریز بنویسم.

تابستان سال 1384 بود. من و وحید و امیر سه تایی تصمیم گرفتیم که بریم کندوان. صبح یکی از روزای تابستون ساعت 7 صبح قرار حرکت گذاشتیم. به راه افتادیم. مسیر رو تا پلیس راه تبریز-آذرشهر رکاب زدیم. از پلیس راه یه سه راهی هست که با گردش به چپ می پیچه به جاده شهر جدید سهند   و از اونجا تا یه مسیری حدود 5 کیلومتر رو سربالایی رفتیم و بعد از اون حدود 10 کیلومتری سر پایینی تا شهر اسکو داره که بعد از گذشتن از داخل شهر اسکو جاده با یه سربالاییه رو به رشد تا روستای کندوان ادامه داره. حدود 20 کیلومتر رو با مشقت زیاد ادامه دادیم. حدود ساعت 12 بود که به روستا رسیدیم. اگه از لینکها استفاده کرده باشید می فهمید که روستای کندوان چه شکلیه. داخل روستا یه کم خرید کردیم و ایر هم یه هندونه گرفت تا نوش جان کنیم رفتیم و یه جای سر سبز پیدا کردیم و بساط مون رو پهن کردیم. تا ساعت 4 اونجا بودیم و بعدش به راه افتادیم و برگشتیم سمت تبریز. همونطور که گفتم جاده وقت رفتن سربالایی داره که طبق قوانین فیزیک و ریاضیات هنگام برگشتن سرپایینی میشه که یادم میاد تا شهر اسکو بدون اینکه رکابی زده بشه با سرعت زیاد اومدیم. از اسکو تا تبریز 30 کیلومتری میشه که آروم آروم اومدیم و رسیدیم خونه.

چون 20 کیلومتر آخری که برای رسیدن به کندوان خیلی سخت بود تا حالا دیگه رغبت نکردم که مسیر رو دوباره امتحان بکنم. یه عکس یادگاری هم گرفتیم که اگه بتونم اسکن بکنم قرارش می دم.

گرچه سفر کوتاه و سختی بود ولی لذتی که به همراه داشت برام خیلی مهیجه.


کلید واژه: سفر با دوچرخه، سفر با دوچرخه به دور دنیا، ایرانگردی با دوچرخه، سایکل توریست دوچرخه سواری، مسافرت با دوچرخه، دور دنیا با دوچرخه، دور ایران با دوچرخه، دور اروپا با دوچرخه، دوچرخه سواران، گردشگری با دوچرخه، طبیعت گردی با دوچرخه، دوچرخه سواری در طبیعت


لطفا نظر یادتون نره!