سفر به مشهد ۶

با سلام خدمت دوستان گلی که لطف دارن و برام نظراشونو می نویسن. واقعا بهم انرژی میده که بنویسم. دوستانی هم گله کردن که چقدر میگی "بقیش برای بعد" خوب چیکار کنم این همه ماجرا رو که نمیشه یه جا نوشت. اگه یه روز قسمت شد و خودتون رفتین سفر و بعدش یه وبلاگ زدین و خواستین خاطرات سفرتون رو بنویسید اونوقت منم میام و هی میگم بگو بگو!!!!! از شوخی گذشته خدا امکانات و وقتشو برسونه با هم بریم دور دنیا ولی این یه خواسته کوچیکیه که یه روز بهش جامه عمل می پوشونم به امید خدا.

حالا بریم سراغ ادامه سفر:

داریم رکاب می زنیم(1386/5/19):

روز چهارمه و ما که دیشب تو رامسر بودیم صبح ساعت 8 به طرف چالوس به راه افتادیم. تو مسیرمون از تنکابن گذشتیم. تله کابین نمک آبرود رو هم از دور تماشا کردیم. همچنان رکاب می زدیم. هوا خوب بود. اینو بگم که هرچه به سمت مازندران که بریم از رطوبت هوا کم میشه و در نتیجه هوا شرجی نمیشه. فاصله رامسر تا چالوس حدود 80 کیلومتره که نیازی به توقف نبود. در مدت این 4 روز هم بدن دیگه به شرایط سخت عادت کرده بود و کمتر خسته می شدیم. تو چالوس حدود ساعت 11 خواستیم آب معدنی بگیریم که تو دست یه نفر آب جو دیدیم و هوس کردیم که بخریم. دو تا آب جو گرفتیم با دو تا شکلات. خوردیم و شروع کردیم به رکاب زدن. فاصله چالوس تا نوشهر چند کیلومتری بیشتر نیست. تو نوشهر دچار یه حادثه شدیم. من که ترک بند جلو داشتم و مقداری از وسایلم رو گذاشته بودم روش تو یه سبقت که وحید ازم گرفت گیر کرد به ترک بند عقبش و من فقط اینو فهمیدم که ولو شدم کف خیابون و یه پیکان بالای سرم ترمز کرد. راننده پیکان فوری پرید پائین تا ببینه طوریم نشده؟ با کمک وحید دوچرخه رو از رو زمین بلند کردیم و رفتیم تو پیاده رو تا حالم جا بیاد. چند دقیقه ای نشستیم و بعد دوباره بلند شدیم. کمی جلوتر دو تا آب معدنی گرفتیم و راه افتادیم. ساعت 12:15 دقیقه تو پلیس راه چالوس- کناره ثبت ساعت کردم. تصمیم گرفتیم که تا نور بریم. حدود 50 کیلومتری از نوشهر فاصله داشت. تخمین زدیم ساعت 18 برسیم نور. پس رکاب زدیم. 3 ساعتی رکاب زده بودیم که تو مسیر تو یه مسجدی، آبی به صورت زدیم و استراحتی کوتاه کردیم. کمی جلوتر از مسجد یک خربزه گرفتیم و جاتون خالی خوردیم. بعدش باز رکاب زدیم. یواش یواش احساس تشنگی بهمون دست داد. چشمتون روز بد نبینه این خربزهه چنان تشنگی بهمون نشون داد که تمام امواتمون جلومون رژه می رفتن. هوای 3 بعد از ظهر هم از یه طرف دیگه نور علا نور شده بود. خلاصه هرجا آبی می دیدیم فوری به طرفش شیرجه میزدیم خلاصه ساعت 18:15 دقیقه تو پلیس راه نور ثبت ساعت کردم. هوس حموم کردیم. پس با پرس و جو یه حمام عمومی پیدا کردیم. رسیدیم به حمام و خواستیم بریم داخل که به یه مشکل برخوردیم. دوچرخه ها! وحید گفت اول تو برو بعد من میرم. خلاصه خستگی این چند روز از تنمون در اومد.

بعد حمام دو تا رانی گرفتم و زدیم تو رگ. وحید هم یه مچ بند گرفت. هوا تاریک شده بود و ما تو خیابونای نور اینور و اونور می رفتیم تا جایی برای خواب پیدا کنیم.

یکی از معضلات اساسی که تو سفرهایی که تا به حال داشتم همین مسئله است.

خلاصه بعد از کلی گشتن و اعصاب خوردکنی تو یه کوچه رو به دریا که پر از جمعیت بود تو پیاده رو یه جایی پیدا کردیم و چادر رو زدیم. بد جور باد بود و داشت نم نم بارون میومد. خلاصه با هزار مکافات شب رو صبح کردیم.

صبح، وحید برای اولین بار زود از خواب بیدار شده بود و رفته بود کنار دریا تا عکس بگیره. برگشت و وسایلمون رو جمع کردیم تا راه بیفتیم.


بقیش برای بعد

فعلا با بای

دوچرخه سواری در ایران

در سال های خیلی دور، ده دوازده دکان بالاتر از شمس العماره، یعنی در مجاورت وزارت دارایی فعلی در تهران، یک مستراح عمومی بود که جنب آن اولین دکان دوچرخه سازی و دوچرخه فروشی ایران تأسیس شد. صاحب این دکان شخصی بود به نام «حسین آقا شیخ» که نخستین بار در کشور ما به کرایه دادن دوچرخه و تعمیر کردن دوچرخه‌های معیوب پرداخت و در واقع شغل و ورزشی جدید را بنیان نهاد. دوچرخه‌سواری از مشاغلی بود که تا آن زمان در تهران و ایران بی سابقه بود و مردم به آنهایی که سوار بر این وسیله دوچرخ می شدند، «بچه شیطان» و «بچه جن» می گفتند. چرا که معتقد بودند که آنها از طرف شیاطین و جن و پری کمک می شوند که اگر جز این باشد، کسی نمی تواند روی دو چرخ حرکت کند! دلیل هم می آوردند و می گفتند وسیله‌ای که اگر کسی آن را نگه ندارد، خودش نمی تواند خودش را نگه دارد، چگونه می تواند یکی را هم بر بالای خود بنشاند و راه ببرد؟ مخصوصاً که از هر دونده ای جلو بزند و از هر طرف هم پیچ و خم بخورد. پس این نیست مگر اینکه خود روروئک را جن و شیطان ساخته باشند و راننده‌اش هم بچه جن و بچه شیطان باشد.
اما، اولین باریکه این وسیله به تهران آمد و مردم آن را دیدند، زمانی بود که دو پسر بچه انگلیسی در میدان مشق با شلوارهای کوتاه سوار آنها شدند. وقتی پسر بچه‌های مو بور و چشم زاغ و شلوار کوتاه پوش روی این وسیله نقلیه نوظهور می نشستند و به هر سو می تاختند، پیرهای ساده دل و سالمندان آن روزگار به تماشای آنها می رفتند، «بسم‌الله» گویان و «لاحول» گویان با شگفتی هر چه تمامتر زیر لب دعا می خواندند و آمدن آنها را یکی از دلایل وقوع آخر زمان می پنداشتند.
در چنین اوضاع و احوالی بود که «حسین آقا شیخ» جسارت ورزید و با شهامت فراوان چند دستگاه دوچرخه خرید و دکان دوچرخه‌سازی باز کرد. استقبال جوانان و نوجوانان از این دوچرخه‌ها چنان زیاد بود و به قدری کار و بار «حسین آقا» گرفت که یک نفر ارمنی به نام «دادیک» در میدانگاهی اول سفارت انگلیس در خیابان منوچهری، اقدام به تأسیس دومین دوچرخه‌سازی تهران کرد و مشتریان شمال تهران و فرزندان ارمنی ها را در اختیار خود گرفت. در هر حال، با گذشت زمان انواع دوچرخه های معمولی و کورسی و سه چرخه در تهران عمومیت یافت و از تهران به شهرستانها راه گشود و حتی به عنوان یک وسیله نقلیه ساده و ارزان سر از روستاها درآورد.
فدراسیون دوچرخه سواری ایران در سال ۱۹۴۶ تشکیل شد و احمد ایزدپناه نخستین رئیس آن بود. یک سال بعد این فدراسیون به فدراسیون جهانی دوچرخه سواری ملحق شد. در سال ۱۹۵۱ در بازیهای آسیایی دهلی نو، جاسم جاسم زاده از ایران حضور یافت تا نخستین دوچرخه سوار ایرانی باشد که در رقابتی بین المللی شرکت می کند. هفت سال بعد در بازیهای آسیایی ۱۹۵۸، جعفر گل طلب به دو مدال نقره دست یافت تا ورزش دوچرخه سواری بیش از پیش جدی گرفته شود. حسین اسماعیلی، خسرو حق گشا، حسین بهارلو، حسن فرد، اصغر درودی، منوچهر دانشمند، غلامحسین کوهی، بهروز راهبر، علی زنگی آبادی از جمله قهرمانان بزرگ دوچرخه سواری ایران بودند که افتخارات فراوانی کسب نمودند. نخستین بار در المپیک ۱۹۷۲ مونیخ دوچرخه سواری ایران این بازیها را تجربه نمود.


منبع: www.vista.ir