اولین رکاب ها

من سال دوم ابتدایی که بودم دوچرخه سواری رو با دوچرخه پسر همسایمون یاد گرفتم. کوچه ما حالت سراشیبی داره. یادمه که دوچرخه دوستمو می گرفتم و می بردم سر کوچه یعنی بلندترین قسمت کوچمون. بعد سوار دوچرخه می شدم و پاهامو یه مختصری از زمین بلند میکردم و دوچرخه شروع می کرد به حرکت کردن و من فقط باید حفظ تعادل می کردم. اولا این کارو با  گذاشتن پاهام رو زمین انجام می دادم. ولی بعد یواش یواش یاد گرفتم که بدون زمین گذاشتن پا تعادلمو حفظ کنم. بعدها تونستم پاهامو روی رکاب دوچرخه بذارم. اون روز دیگه دوچرخه سواری رو یاد گرفتم و اولین رکابهای دوچرخه رو زدم. یادم می یاد یکی دیگه از همسایه هامون یه بچه کوچولو داشت. منم که دوچرخه رو ول میکردم و با سرعت پایین می اومدم این بچه کوچولوهه پرید جلوی دوچرخه .منم نتونستم ترمز کنم و از روی اون که رو زمین افتاده بود رد شدم. در واقع لهش کردم. خلاصه چشمتون روز بد نبینه تا چند روز از ترس کتک تو کوچه نرفتم. تا اینکه یه روز مادرم بهم گفت که اون روز چه اتفاقی افتاده بود؟ با دوچرخه زدی به بچه مردم، اونم افتاده سرش شکسته. باید بری از مادرش معذرت بخوای.
خلاصه با ترس و لرز همراه مادرم به خونه اونا رفتیم و و من هم از مادر اون بچه معذرت خواستم و اونم انصافا عذر منو پذیرفت.
البته از مادرم کتک آنچنانی که تا آخر عمر از یادم نره نخوردم یعنی چیزی راجع به این موضوع به ذهنم نمی یاد و فکر می کنم این خودش عامل مهمی بوده که من تا الان که 25 سالمه از دوچرخه سواری لذت ببرم.
خلاصه اینکه تابستان اون سالی که دوم دبستان می خوندم بعد از گرفتن کارنامه و نمرات 20 داخل کارنامه (یادش بخیر) و با علم به اینکه دوچرخه سواری رو یاد گرفتم والدینم تصمیم به خرید دوچرخه گرفتن. البته من خبر نداشتم. که یه شب تابستون وقتی پدرم از سر کار برگشت وقتی اومد داخل خونه دیدم  که یه دوچرخه سیاه رنگ قشنگ تو دستشه. بعدها فهمیدم به اون نوع دوچرخه می گن BMX تایر 16، با همون شادی بچگانه دوچرخه رو گرفتم و فوری سوارش شدم و توی خونه چند تا دور باهاش زدم که پدرم گفت بقیه اشو بذار واسه فردا می بری کوچه می رونی. شب دوچرخه رو گذاشتم بالای سرم و خوابیدم. نمی دونم کی صبح شد. صبحانه نخورده دوچرخه رو با هزار زحمت و کمک مادرم از پله ها پایین بردیم و رسیدیم به کوچه. دلم نمی یومد لاستیکای تمیز دوچرخه رو کثیف کنم ولی دل به دریا زدمو افتتاحش کردم. چه حالی می داد بدون منت دوچرخه سواری کردن. فکر کنم سر خودتون این بلا اومده باشه که دوچرخه دوستتونو گرفته باشین تا یه دوری بزنین اونم راه افتاده باشه دنبالتون و هی از دوچرخش گرفته باشه و گفته باشه: زود باش زودباش الان مامانم یا بابام می بینه!!!! البته در اینجا از پسر همسایمون که اسمش فرهاد بود تشکر می کنم که بهم کمک کرد دوچرخه سواری رو یاد بگیرم.
فکر کنم این تاحدودی برای شروع بد نباشه خلاصه باید بدونیم از کجا اومدیم و به کجا   می خوایم بریم. من که از اولش دوچرخه سوار جاده ای یا سایکل توریست نبودم.
در آخر این مطلب می خوام حتما نظر بدین ممنون!
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد